۳۲۳
ویرایش
حسين بازيار (بحث | مشارکتها) |
حسين بازيار (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
'''سید مجتبى نواب صفوى، سید محمد واحدى، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبى''' به '''اعدام'''، '''سید هادى میرلوحى''' به شش سال زندان، '''اصغر عمرى''' به پنج سال زندان، '''احمد تهرانى''' به چهار سال زندان و '''على بهارى''' به سه سال زندان، به '''جرم قیام مسلحانه''' بر ضد سلطنت مشروطه محکوم مى شوند. | '''سید مجتبى نواب صفوى، سید محمد واحدى، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبى''' به '''اعدام'''، '''سید هادى میرلوحى''' به شش سال زندان، '''اصغر عمرى''' به پنج سال زندان، '''احمد تهرانى''' به چهار سال زندان و '''على بهارى''' به سه سال زندان، به '''جرم قیام مسلحانه''' بر ضد سلطنت مشروطه محکوم مى شوند. | ||
از نکات جالبى که از اخبار داخل دادگاه بدوى از زبان برادر اصغر عمرى روایت شده است، دفاعیات بسیار رساى سید محمد واحدى در رابطه با مسائل فکرى و | از نکات جالبى که از اخبار داخل دادگاه بدوى از زبان برادر اصغر عمرى روایت شده است، دفاعیات بسیار رساى سید محمد واحدى در رابطه با مسائل فکرى و ایدئولوژیکى فدائیان اسلام است که شگفتى حاضرین حتى وکیل مدافع او را به همراه داشت. برادر عمرى مى گوید: وکیل مدافع واحدى به او مى گفت: تو از خودت دفاع کن و به این صورت که حرف مى زنى، محکوم به اعدام مى شوى و او جواب مى گفت: '''بعد از شهادت برادرانم زندگى براى من بى ارزش است و بهتر است با هم باشیم! | ||
''' | |||
از نکات جالب دیگر این دادگاه این است که بعد از قرائت حکم هیئت دادرسان که معلوم شد چهار نفر به اعدام و بقیه به زندان محکوم گشته اند، چنان خنده اى همه محکومین را گرفته بود که تعجب آور بود. مخصوصاً شهید نواب صفوى و طهماسبى و شهید سید محمد واحدى به قدرى مى خندیدند که رنگ رخساره آنها از شدت خنده تغییر کرده بود و هنگامى که از آنها سؤال شد به چه چیز مى خندید، گفتند: '''''به نزدیک شدن بزرگترین آرزوى خود یعنى شهادت و از این که در سفر شهادت خود تنها نبوده، با یکدیگر هستیم.''''' | از نکات جالب دیگر این دادگاه این است که بعد از قرائت حکم هیئت دادرسان که معلوم شد چهار نفر به اعدام و بقیه به زندان محکوم گشته اند، چنان خنده اى همه محکومین را گرفته بود که تعجب آور بود. مخصوصاً شهید نواب صفوى و طهماسبى و شهید سید محمد واحدى به قدرى مى خندیدند که رنگ رخساره آنها از شدت خنده تغییر کرده بود و هنگامى که از آنها سؤال شد به چه چیز مى خندید، گفتند: '''''به نزدیک شدن بزرگترین آرزوى خود یعنى شهادت و از این که در سفر شهادت خود تنها نبوده، با یکدیگر هستیم.''''' | ||
ویرایش