ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «برادران فدائی اسلام»

از قصه‌ی ما
۱٬۷۳۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۴۲
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۱: سطر ۱:
==برادران فدائی اسلام==
== برادران فدائی اسلام ==
'''سید عبدالحسین و سید محمد واحدی''' از شهدای مبارزه با حکومت پهلوی و از همراهان شهید والامقام «'''نواب صفوی'''» در '''فدائیان اسلام''' که از پیشتازان مبارزه با ظلم و ظالم بودند.
'''سید عبدالحسین و سید محمد واحدی''' از شهدای مبارزه با حکومت پهلوی و از همراهان شهید والامقام «'''نواب صفوی'''» در '''فدائیان اسلام''' که از پیشتازان مبارزه با ظلم و ظالم بودند.
این دو برادر از موثرترین افراد فدائیان اسلام بودند که اهل '''سنقر''' بودند. فرزندان '''سید محمدرضا مجتهد قمی واحدی''' که ایشان هم مردی فرهیخته و از علمای مبارز بود که در دوره ی '''رضا شاه''' با وجود فشارهای سیاسی و مذهبی، از تبلیغ بازنایستاده بود و مادر ایشان از خانواده ی آل آقا و از اعقاب و بازماندگان '''وحید بهبهانی''' در '''کرمانشاه''' بود.
این دو برادر از موثرترین افراد فدائیان اسلام بودند که اهل '''سنقر''' بودند. فرزندان '''سید محمدرضا مجتهد قمی واحدی''' که ایشان هم مردی فرهیخته و از علمای مبارز بود که در دوره ی '''رضا شاه''' با وجود فشارهای سیاسی و مذهبی، از تبلیغ بازنایستاده بود و مادر ایشان از خانواده ی آل آقا و از اعقاب و بازماندگان '''وحید بهبهانی''' در '''کرمانشاه''' بود.


=='''شهید سید محمد واحدى''' ==
== سید عبدالحسین واحدی ==
 
'''سید عبدالحسین واحدی''' (زاده ۸ آذر ۱۳۰۸ – درگذشته ۷ آذر ۱۳۳۴) '''نفر دوم تشکیلات فدائیان اسلام''' پس از سید مجتبی نواب صفوی بود.
==== زندگی​ ====
 
وی در سال ۱۳۰۸ در شهرستان '''سنقر''' استان کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را نزد پدرش آموخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، ابتدا به قم و سپس به نجف عزیمت کرد و در آن جا با سید مجتبی نواب صفوی آشنا شد.
 
با ترور '''عبدالحسین هژیر''' - وزیر وقت دربار پهلوی - به دست '''سید حسین امامی''' در ۱۳ آبان ۱۳۲۸، مبارزات '''آیت‌الله کاشانی''' و جبهه ملی اوج خود رسید و عبدالحسین واحدی احساس کرد که حضور او در تهران ثمربخش‌تر خواهد بود. از این رو از قم به تهران آمد.
 
==== اعدام رزم آرا ====
 
وی در روز یازدهم اسفند ماه ۱۳۲۹ در جلوی '''مسجد شاه،''' بیش از دو ساعت سخنرانی کرد. اوج سخنرانی واحدی در بخش پایانی بود که اعلام کرد:
 
 
'''اگر رزم آرا تا سه روز دیگر استعفا ندهد، فدائیان اسلام او را از صحنه روزگار محو خواهند کرد.'''
 
 
نهایتاً در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ رزم‌آرا در مسجد شاه تهران ترور شد.
 
==== شهادت ====
'''تیمور بختیار''' فرماندار نظامی تهران در پی یک مشاجره با عبدالحسین واحدی معاون رهبر جمعیت فدائیان اسلام وی را تاریخ ۷ آذر ۱۳۳۴ خورشیدی به ضرب ۵ گلوله به قتل رساند.
 
 
== شهید سید محمد واحدى ==
[[پرونده:سید محمد واحدی.jpg|بندانگشتی|شهید سید محمد واحدی]]
[[پرونده:سید محمد واحدی.jpg|بندانگشتی|شهید سید محمد واحدی]]
'''شهید سید محمد واحدى''' در خانواده اى مشهور به فضل و تقوا در کرمانشاه متولد شد. بیش از ۵ سال نداشت که پدر بزرگوارش، آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمى (واحدى) را از دست داد. وی از گروه «فدائیان اسلام» بود که در سال ۱۳۳۴ شمسی به همراه شهید نواب صفوى، به جرم مبارزه و قیام مسلحانه بر ضد سلطنت پهلوی به شهادت رسید.
'''شهید سید محمد واحدى''' در خانواده اى مشهور به فضل و تقوا در کرمانشاه متولد شد. بیش از ۵ سال نداشت که پدر بزرگوارش، آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمى (واحدى) را از دست داد. وی از گروه «فدائیان اسلام» بود که در سال ۱۳۳۴ شمسی به همراه شهید نواب صفوى، به جرم مبارزه و قیام مسلحانه بر ضد سلطنت پهلوی به شهادت رسید.


==شروع مبارزات==
==== شروع مبارزات ====


سید محمد واحدى ابتدا در «'''سُنقر کلیائى'''» به تحصیل پرداخت و بعد به همراه خانواده اش به '''قم''' آمد. در '''دبیرستان «حکیم  نظامى»''' قم ادامه تحصیل داد، همزمان با تحصیل، خود و برادرش '''سید عبدالحسین،''' با اجازه مادر به '''تهران''' آمده و براى مبارزه با ظلم و ستم و فساد، به دیگر برادران خود به گروه «فدائیان اسلام» پیوستند.
سید محمد واحدى ابتدا در «'''سُنقر کلیائى'''» به تحصیل پرداخت و بعد به همراه خانواده اش به '''قم''' آمد. در '''دبیرستان «حکیم  نظامى»''' قم ادامه تحصیل داد، همزمان با تحصیل، خود و برادرش '''سید عبدالحسین،''' با اجازه مادر به '''تهران''' آمده و براى مبارزه با ظلم و ستم و فساد، به دیگر برادران خود به گروه «فدائیان اسلام» پیوستند.
سطر ۱۷: سطر ۴۰:




==خصوصیات اخلاقى و مبارزاتى ==
==== خصوصیات اخلاقى و مبارزاتى ====


سید محمد در اندک مدتى چنان لیاقتى از خود نشان داد که درباره اش مى گفتند: او زمینه روحى و نبوغ ذاتى یک رهبر را دارد. سید محمد قامتى بلند و سیمین و چهره اى خوب داشت، در عین حال همیشه لبخندى نمکین، زینت سیمایش بود. صدایى مردانه و جذاب داشت و هنگام سخنرانى چون سیاستمدارى سالمند و کارآزموده سخن مى گفت.
سید محمد در اندک مدتى چنان لیاقتى از خود نشان داد که درباره اش مى گفتند: او زمینه روحى و نبوغ ذاتى یک رهبر را دارد. سید محمد قامتى بلند و سیمین و چهره اى خوب داشت، در عین حال همیشه لبخندى نمکین، زینت سیمایش بود. صدایى مردانه و جذاب داشت و هنگام سخنرانى چون سیاستمدارى سالمند و کارآزموده سخن مى گفت.


گاهى که برادرانش به شوخى آرزوى ازدواج او را مى کردند، اشاره به لقاءالله کرده، ازدواج خود را به آن سمت صفحه زندگى یعنى زندگى جاوید حواله مى داد. داراى خطى بسیار زیبا و مقالاتى بسیار شیوا بود و '''روزنامه منشور برادرى''' را در سال '''۱۳۳۱''' تا حد زیادى او اداره مى کرد.
داراى خطى بسیار زیبا و مقالاتى بسیار شیوا بود و '''روزنامه منشور برادرى''' را در سال '''۱۳۳۱''' تا حد زیادى او اداره مى کرد.


او لحظه اى از رهبر خود، نواب صفوى دور نمى شد. عاشق نواب بود و او را نمونه جَد شهیدش امام حسین علیه‌السلام مى دانست. سید محمد در تمام دوره سخت دستگیرى و دادگاه در کنار رهبر محبوب خود ماند و در لحظه شهادت نیز دوش به دوش رهبر خود ایستاد. در محاکمه تقاضا کرد که تمام برادرانش را آزاد کنند و او را بکشند.این شهامت و مردانگى از جوان '''هیجده ساله''' به اندازه اى تکان دهنده بود که اشک از دیدگان همه جارى ساخت.  
او لحظه اى از رهبر خود، نواب صفوى دور نمى شد. عاشق نواب بود و او را نمونه جَد شهیدش امام حسین علیه‌السلام مى دانست. سید محمد در تمام دوره سخت دستگیرى و دادگاه در کنار رهبر محبوب خود ماند و در لحظه شهادت نیز دوش به دوش رهبر خود ایستاد. در محاکمه تقاضا کرد که تمام برادرانش را آزاد کنند و او را بکشند.این شهامت و مردانگى از جوان '''هیجده ساله''' به اندازه اى تکان دهنده بود که اشک از دیدگان همه جارى ساخت.  
سطر ۲۹: سطر ۵۲:
او پس از تیراندازى به حسین علاء، همراه نواب در منزل '''حمید ذوالقدر''' دستگیر شد و تا آخرین نفس براى دفاع از ارزش‌هاى اسلامى ایستادگى کرد. در دادگاه ظلم با شجاعت از مواضع انقلابى و اسلامى دفاع کرد به گونه اى که یکى از سران رژیم به او گفت: جوان مگر چند سال دارى که مى خواهى شهید شوى؟ واحدى با صلابت جواب داد: '''''«شهادت تمام وجود مرا مى سوزاند و من نمى توانم تحمل کنم برادرانم شهید شوند و من آزاد باشم»'''.''
او پس از تیراندازى به حسین علاء، همراه نواب در منزل '''حمید ذوالقدر''' دستگیر شد و تا آخرین نفس براى دفاع از ارزش‌هاى اسلامى ایستادگى کرد. در دادگاه ظلم با شجاعت از مواضع انقلابى و اسلامى دفاع کرد به گونه اى که یکى از سران رژیم به او گفت: جوان مگر چند سال دارى که مى خواهى شهید شوى؟ واحدى با صلابت جواب داد: '''''«شهادت تمام وجود مرا مى سوزاند و من نمى توانم تحمل کنم برادرانم شهید شوند و من آزاد باشم»'''.''


==سید محمد واحدى در دادگاه==
==== سید محمد واحدى در دادگاه ====


در تاریخ ۱۳۳۴/۱۰/۴ اولین دادگاه شهید واحدى و اعضاى گروه که '''هفت نفر''' بودند به ریاست سرلشکر قطبى در اداره دادرسى ارتش در تهران تشکیل شد. جلسات دادگاه به طور مخفى شروع بکار نمود و بعد از هشت روز حکم خود را به شرح زیر اعلان کرد:
در تاریخ ۱۳۳۴/۱۰/۴ اولین دادگاه شهید واحدى و اعضاى گروه که '''هفت نفر''' بودند به ریاست سرلشکر قطبى در اداره دادرسى ارتش در تهران تشکیل شد. جلسات دادگاه به طور مخفى شروع بکار نمود و بعد از هشت روز حکم خود را به شرح زیر اعلان کرد:
سطر ۴۳: سطر ۶۶:
برادر عمرى مى گوید: برادر اصغر عمرى و على بهارى تنها بازماندگان و یادگاران این صحنه ها هستند:  ساعتى از نیمه شب گذشته بود. من و احمد تهرانى در یک سلول یک  نفره زندانى بودیم و هوا به قدرى سرد بود که چیزى نمانده بود نفس هایمان در سینه منجمد شود. ناگهان صداى مردانه و رشید «سید محمد واحدى» را شنیدم که مى گفت: '''یااللّه'''، بلافاصله از جاى خود بلند شدیم از سوراخ درب سلول نگاه کردیم و در زیر نور بى رمق راهروى زندان لشکر ۲ زرهى، دیدیم که '''سرهنگ اللهیارى، نماینده سرلشکر آزموده دادستان ارتش''' که مأموریت اجراى حکم اعدام نواب و یارانش را پذیرفته بود، در پیش و شهید نواب صفوى و شهید سید محمد نیز در پشت سر او در حرکت است و از گام‌هاى استوار و محکم آن شهید به خوبى پیدا بود که در راه معشوق خویش، خداى جهانیان گام برمى دارند و آنچنان از راهى که به سوى چوبه اعدام و شهادت مى پیمایند، خاطر جمع و دل آرام هستند که گویى تمام وظائف خویش را انجام داده و براى دریافت پاداش و جایزه خود به پیش مى روند.
برادر عمرى مى گوید: برادر اصغر عمرى و على بهارى تنها بازماندگان و یادگاران این صحنه ها هستند:  ساعتى از نیمه شب گذشته بود. من و احمد تهرانى در یک سلول یک  نفره زندانى بودیم و هوا به قدرى سرد بود که چیزى نمانده بود نفس هایمان در سینه منجمد شود. ناگهان صداى مردانه و رشید «سید محمد واحدى» را شنیدم که مى گفت: '''یااللّه'''، بلافاصله از جاى خود بلند شدیم از سوراخ درب سلول نگاه کردیم و در زیر نور بى رمق راهروى زندان لشکر ۲ زرهى، دیدیم که '''سرهنگ اللهیارى، نماینده سرلشکر آزموده دادستان ارتش''' که مأموریت اجراى حکم اعدام نواب و یارانش را پذیرفته بود، در پیش و شهید نواب صفوى و شهید سید محمد نیز در پشت سر او در حرکت است و از گام‌هاى استوار و محکم آن شهید به خوبى پیدا بود که در راه معشوق خویش، خداى جهانیان گام برمى دارند و آنچنان از راهى که به سوى چوبه اعدام و شهادت مى پیمایند، خاطر جمع و دل آرام هستند که گویى تمام وظائف خویش را انجام داده و براى دریافت پاداش و جایزه خود به پیش مى روند.


==شهادت و مدفن==
==== شهادت و مدفن ====


شهید سید محمد واحدى در سپیده دهم بیست و هفتم دى ماه ۱۳۳۴ همراه رهبر فدائیان اسلام و سایر برادرانش در سن بیست و یک سالگى تکبیرگویان به شهادت رسید.
شهید سید محمد واحدى در سپیده دهم بیست و هفتم دى ماه ۱۳۳۴ همراه رهبر فدائیان اسلام و سایر برادرانش در سن بیست و یک سالگى تکبیرگویان به شهادت رسید.
سطر ۵۰: سطر ۷۳:




==منابع==
== منابع ==
۳۲۳

ویرایش