۲۹
ویرایش
زهرا قوامی (بحث | مشارکتها) |
زهرا قوامی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
بعد نيرو كشيده شد به جفير ، جفير هم ما بالاخره ول نكرديم ، باز 7 تا ماشين داشتيم و ميرفتيم اونجا . از اونجا باز نيرو كشيده شد به جنوب ، فكر كنم حالا جنوب هويزه بود . بچهها كجا شهيد شده بودن . هنوز چيزهاشون ريخته بود هنوز جمع نكرده بودن كه اونجا هم 11 تا ماشين داشتيم . | بعد نيرو كشيده شد به جفير ، جفير هم ما بالاخره ول نكرديم ، باز 7 تا ماشين داشتيم و ميرفتيم اونجا . از اونجا باز نيرو كشيده شد به جنوب ، فكر كنم حالا جنوب هويزه بود . بچهها كجا شهيد شده بودن . هنوز چيزهاشون ريخته بود هنوز جمع نكرده بودن كه اونجا هم 11 تا ماشين داشتيم . | ||
بعد اومديم بالاخره اون بالاترش كه شهردار كرده بود آقاي ... ، اونجا هم باز تدارك كرديم ، باز اومديم چنانه و فكه . چنانه و فكه رو تدارك كرديم و از او راه اومديم عمليات عينخوش كه به حسابا عمليات پل چمسري بود و اينها ، با تنگه ابوغريب منتهي ميشد . كه بلنديهاي ابوغريب رو ما تدارك كرديم كه اتفاقا اشتباه هم رفته بوديم اگر بچههاي شناسايي ما رو نديده بودن رفته بوديم ، چيزي نداشتيم ، اي بر پل بوديم ، او بر پل ، كه بلند شد جلومون گفت زود برگرديد عقب ، كه نيروها ميگيرنتون . | بعد اومديم بالاخره اون بالاترش كه شهردار كرده بود آقاي ... ، اونجا هم باز تدارك كرديم ، باز اومديم چنانه و فكه . چنانه و فكه رو تدارك كرديم و از او راه اومديم عمليات عينخوش كه به حسابا عمليات پل چمسري بود و اينها ، با تنگه ابوغريب منتهي ميشد . كه بلنديهاي ابوغريب رو ما تدارك كرديم كه اتفاقا اشتباه هم رفته بوديم اگر بچههاي شناسايي ما رو نديده بودن رفته بوديم ، چيزي نداشتيم ، اي بر پل بوديم ، او بر پل ، كه بلند شد جلومون گفت زود برگرديد عقب ، كه نيروها ميگيرنتون . | ||
اعتماد بازاری ها به حاج قمری و دادن جنس برای جبهه و دریافت پول اجناس با تاخیر | |||
عرض كنم من چون دكاندارها قبولم داشتن بالاخره هر كشهاي حداقل 600 ، 700 هزار تومان پول اون روز رو قرض ميكردن ، وسايل جبهه كه صورت بهم ميدادن ، حالا هم قبضهاشون هست. بالاخره ميخريدم و ميرفتم برگشتن الحمدالله جور ميشد . توكل با خدا بود . | |||
آقاي حاجحسين شباني خدا رحمتش كند هر وقت ميرفتن روبروش دسته چك را ميگذاشت جلوم ميگفت هر قدر دلت ميخواد بنويس . | |||
'''اهدای کیسه های آرد توسط حاج حبیب زمانی برای جبهه''' | |||
بعد بنده خدا حاج حبيب زماني هر 10 ، 15 روزه 30 تا 40 تا 50 تا كيسه آرد به ما ميدادند تقسيم ميكرديم تو دهاتها ، قشنگ اونهايي كه فقير بودن ميگرفتن و ميپختن اونهايي هم كه دارا بودن ميگفتن نه ما خودمان ميپزيم هر قدر كه بخواهيد بياييد ببريد و بعد ماشين را بالاخره رو به راهي نبود همي ماشينهاي كشاورزي بود ميرفتيم بالاخره اينا رو جمع ميكرديم و ميآورديم اينجا ، بچهها را ور ميداشتيم كارتون كارتون ميكردن همش رو بستهبندي ميكردن بعد ميزديم ماشين علي هم يارت . | |||
[[رده: حاج علی قمری]] | [[رده: حاج علی قمری]] | ||
[[رده: پشتیبانی جنگ]] | [[رده: پشتیبانی جنگ]] | ||
[[رده: جهاد فارس]] | [[رده: جهاد فارس]] | ||
[[رده: اهالی شیراز]] | [[رده: اهالی شیراز]] |
ویرایش