ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «هفت مرد جهادگر از یک خانه آمده اند»

از قصه‌ی ما
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۶۷: سطر ۶۷:


حالا مانده بودم چطور به مادرم بگویم. وقتی با مادرم تنها شدم من‌من‌کنان گفتم: «می‌خواهم به بیمارستان گرگان بروم برای کمک. با دل‌شوره منتظر پاسخ مادرم شدم مادرم نفس عمیقی کشید گفت: '''«وقتی برادرهایت خواستن بروند سوریه من مانعشان شدم؟ اگر نیت تو جهاد است برو خدابه‌همراهت.''' من تا این جمله را از مادرم شنیدم فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: «مادر جان راستش می‌خواهم بروم غسالخانه گرگان برای غسل دادن اجساد کرونایی. مادرم بدون اینکه صدایش بلرزد گفت: «برو فقط خیلی مراقبت خودت باش.»
حالا مانده بودم چطور به مادرم بگویم. وقتی با مادرم تنها شدم من‌من‌کنان گفتم: «می‌خواهم به بیمارستان گرگان بروم برای کمک. با دل‌شوره منتظر پاسخ مادرم شدم مادرم نفس عمیقی کشید گفت: '''«وقتی برادرهایت خواستن بروند سوریه من مانعشان شدم؟ اگر نیت تو جهاد است برو خدابه‌همراهت.''' من تا این جمله را از مادرم شنیدم فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: «مادر جان راستش می‌خواهم بروم غسالخانه گرگان برای غسل دادن اجساد کرونایی. مادرم بدون اینکه صدایش بلرزد گفت: «برو فقط خیلی مراقبت خودت باش.»
{| class="wikitable"
|+
|-
| [https://www.irna.ir/photo/83798280/ تصاویر بیشتر]
|}


== منابع ==
== منابع ==
۷۷۴

ویرایش