ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «مادری که رفت شهیدی که برگشت»

از قصه‌ی ما
۱۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۱
بدون خلاصه ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۲۰: سطر ۲۰:
زمانی که در گردان فتح بودیم در منطقه‌ام الرصاص عملیات کربلای چهار مجروح شدم؛ حاج محمد احترامی، یکی دیگر از بسیجیان کاشانی بودند که در این گردان و منطقه مجروح شدند و بر همین اساس زمانی در اوایل دی ماه ۶۵ زمانی که می‌خواستیم به منطقه دیگری به نام ام البابی برویم؛ تیر به سرم برخورد کرد.
زمانی که در گردان فتح بودیم در منطقه‌ام الرصاص عملیات کربلای چهار مجروح شدم؛ حاج محمد احترامی، یکی دیگر از بسیجیان کاشانی بودند که در این گردان و منطقه مجروح شدند و بر همین اساس زمانی در اوایل دی ماه ۶۵ زمانی که می‌خواستیم به منطقه دیگری به نام ام البابی برویم؛ تیر به سرم برخورد کرد.


== نحو مجروحیت ==
== نحوه‌ی مجروحیت ==


پس از این واقعه سرم شکافت و گمان کردند که من شهید شدم و به سردخانه منتقل شدم؛ دو روز در سردخانه بودم اما پس از آن به خواست خداوند متوجه زنده بودن من می‌شوند؛ ۵۰ روز به حالت اغما بودم و پس از هوشیاری تا یک سال نمی‌توانستم حرف بزنم و مادرم نیز به دلیل این اتفاقات و پس از تحمل درد و رنجی بسیار به رحمت خدا رفت.
پس از این واقعه سرم شکافت و گمان کردند که من شهید شدم و به سردخانه منتقل شدم؛ دو روز در سردخانه بودم اما پس از آن به خواست خداوند متوجه زنده بودن من می‌شوند؛ ۵۰ روز به حالت اغما بودم و پس از هوشیاری تا یک سال نمی‌توانستم حرف بزنم و مادرم نیز به دلیل این اتفاقات و پس از تحمل درد و رنجی بسیار به رحمت خدا رفت.
سطر ۶۰: سطر ۶۰:
[[رده:کاشان]]
[[رده:کاشان]]
[[رده:ایران]]
[[رده:ایران]]
[[رده:انقلاب]]
[[رده:انقلاب اسلامی]]
[[رده:اصفهان]]
[[رده: عناصر]]
[[رده: وقایع]]
[[رده: مراکز]]
[[رده: جهادسازندگی]]