ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «دهستان رودزیر»

از قصه‌ی ما
۱۴۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۹
بدون خلاصه ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «منطقه صیدون در طول تاریخ انقلاب اسلامی مبارزات مختلفی انجام داده است که ازجم...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۹: سطر ۹:
صبح روز بعد که برای کشاورزی به روستای علاء رفتم، چند برگ از اعلامیه های حضرت امام (ره) را با خود بردم و در بین مردم توزیع کردم، در همان لحظه یکی از مامورین پاسگاه به نام کاظمی در روستای اعلاء متوجه شد، نامه ها را از من گرفت و پاره کرد.
صبح روز بعد که برای کشاورزی به روستای علاء رفتم، چند برگ از اعلامیه های حضرت امام (ره) را با خود بردم و در بین مردم توزیع کردم، در همان لحظه یکی از مامورین پاسگاه به نام کاظمی در روستای اعلاء متوجه شد، نامه ها را از من گرفت و پاره کرد.


یکی از اهالی به نام حاج علی محمد ایزدپناه به من گوشزد کرد هر چه سریعتر روستا را ترک کنم تا پاسگاه متوجه نشود.
یکی از اهالی به نام حاج [[علی محمد ایزدپناه]] به من گوشزد کرد هر چه سریعتر روستا را ترک کنم تا پاسگاه متوجه نشود.


اما کار از کار گذشته بود و ماموران پاسگاه با پرس و جو، خانه به خانه دنبال من به راه افتادند، به کمک اهالی روستا از جمله مرحوم مشهدی ناصر پنهان شدم و توانستم از محل بگریزم.
اما کار از کار گذشته بود و ماموران پاسگاه با پرس و جو، خانه به خانه دنبال من به راه افتادند، به کمک اهالی روستا از جمله مرحوم مشهدی ناصر پنهان شدم و توانستم از محل بگریزم.
سطر ۳۳: سطر ۳۳:
منزل ما در کوه سولک به فاصله حدودا 30 کیلومتر دور از صیدون بود نیمه های شب حاج میرزا غروی به زحمت فراوان خود را به منزل ما رساند و گفت که قرار است امشب ژاندارمری حمله کند.
منزل ما در کوه سولک به فاصله حدودا 30 کیلومتر دور از صیدون بود نیمه های شب حاج میرزا غروی به زحمت فراوان خود را به منزل ما رساند و گفت که قرار است امشب ژاندارمری حمله کند.


کربلائی بهمن در روستای دره بنیاب بود، به همراه حاج میرزا به صیدون آمدند قرار شد همراه کربلائی خلیل اسلحه هایی را به صیدون بیاوریم ولی چون کربلائی خلیل تارم مهمان داشت به همراه برادرش کربلائی خنیاب تارم این کار را انجام دادیم. کربلائی بهمن برهمن سفارش کرد اگر شب پلنگی را در راه خود دیدید حق تیراندازی ندارید زیرا منطقه لو می رود ما هم به توصیه ها عمل کردیم و به کوه سولک رفتیم و اسلحه ها را به شهر آوردیم
کربلائی بهمن در روستای دره بنیاب بود، به همراه حاج میرزا به صیدون آمدند قرار شد همراه کربلائی خلیل اسلحه هایی را به صیدون بیاوریم ولی چون کربلائی خلیل تارم مهمان داشت به همراه برادرش کربلائی خنیاب تارم این کار را انجام دادیم. کربلائی بهمن برهمن سفارش کرد اگر شب پلنگی را در راه خود دیدید حق تیراندازی ندارید زیرا منطقه لو می رود ما هم به توصیه ها عمل کردیم و به کوه سولک رفتیم و اسلحه ها را به شهر آوردیم.


 
[[رده:منطقه صیدون]]
 
[[رده:باغملک]]
{{رده: منطقه صیدون}}
[[رده:وقایع]]
{{رده: باغملک}}
[[رده:انقلاب اسلامی]]
[[رده:مبارزات انقلابی]]
[[رده:خوزستان]]
[[رده:عناصر]]