دهستان رودزیر

از قصه‌ی ما

منطقه صیدون در طول تاریخ انقلاب اسلامی مبارزات مختلفی انجام داده است که ازجمله آن می توان به قیام 15 دی ماه سال 1357 اشاره کرد. در این روز مردم دهستان «رودزیر» باغملک در حمایت از رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) در خصوص به پا خواستن علیه حکومت شاهنشاهی دست به راهپیمایی زدند و مسافت 15 کیلومتری از روستای خود تا بخش صیدون را پیاده طی کردند.

برای زنده نگه داشتن مبارزات مردم این دیار خاطرات چند تن از مبارزین را مرور می کنیم. پخش اعلامیه ها در روستای رودزیر صیدون: یکی از روزهای سرد پاییزی بود که برادرم قدرت با حجت الاسلام والمسلمین شیخ اسماعیل غروی که یکی از روحانیون منطقه بود ملاقات کرد و پس از راهنمایی و ارشاد تعدادی از اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) برای توزیع بین مردم روستا و منطقه را به وی داد.

برادرم، نزدیک غروب به منزل برگشت، منتظر بودیم که ببینیم خبر مهمی که نویدش را داده بود چیست؟ چند برگ نامه از جیبش در آورد و به مرحوم پدرم داد تا برای ما بخواند. پدر یکی از آن نامه ها را خواند و با خوشحالی آن را به پیشانی گذاشت، بعد برای ما توضیح داد که اینها اعلامیه های امام خمینی (ره) می باشند که مردم را به مبارزه با حکومت شاه و قیام علیه رژیم دعوت می کند

صبح روز بعد که برای کشاورزی به روستای علاء رفتم، چند برگ از اعلامیه های حضرت امام (ره) را با خود بردم و در بین مردم توزیع کردم، در همان لحظه یکی از مامورین پاسگاه به نام کاظمی در روستای اعلاء متوجه شد، نامه ها را از من گرفت و پاره کرد.

یکی از اهالی به نام حاج علی محمد ایزدپناه به من گوشزد کرد هر چه سریعتر روستا را ترک کنم تا پاسگاه متوجه نشود.

اما کار از کار گذشته بود و ماموران پاسگاه با پرس و جو، خانه به خانه دنبال من به راه افتادند، به کمک اهالی روستا از جمله مرحوم مشهدی ناصر پنهان شدم و توانستم از محل بگریزم. خاطراتی از قیام 15 دی ماه 1357: در چهاردهم دی ماه اعلامیه هایی را که از شیخ اسماعیل غروی از قم آورده بود تحویل گرفتیم تا برای راهپیمایی روز بعد آماده شویم.

ساعت یک بعد از ظهر روز 15 دی ماه از رودزیر به طرف بن شوار حرکت کردیم و پس از یک ساعت در حالی برگشتیم که شعار مرگ بر شاه، مرگ بر شاه بر روی زبان ها جاری بود.

ماموران ژاندارمری متوجه تظاهرات شدند به سمت ما آمدند وقتی متوجه شدیم که دیگر ماموران از رودخانه علاء عبور کرده و به ما نزدیک شده بوند.

همه بر روی سنگ قبرستان ها تیمم گرفتند ماموران ژاندارمری از فاصله 30 متری شروع به تیر اندازی به سمت ما کردند،

ابتدا احمد داورپناه شهید شد و بعد شهید اسکندرجاویدان مورد هدف قرار گرفت و پس از آن بود که هدایتی فرمانده ژاندارمری و 3 نفر دیگر با سنگ و چوب تو سط مردم کشته شدند. بعد از قیام 15 دی ماه، همه اهالی، روستا را تخلیه کردند 2 شهید را به صورت امانت به خاک سپردیم و 4 نفر هم نظامی به خاک موقت قرار داده ایم.

سرگرد حسن افضلیان از نظامیان منطقه با یادآوری این نکته که 4 نفر از نظامی های دولت کشته شده اند که باید 2 نفر از شما به عنوان قاتل دستگیر شوند که نام اینجانب را به عنوان یکی از قاتلین اصلی نوشته بودند. در حالی که همان سال تشکیل خانواده داده بودم بنده را چند شبانه روز در آغل جای دادند و هر وقت مامورین به منزل ما نزدیک می شدند مجبور بودم در میان علوفه های حیوانات مخفی شوم تا اینکه از دست نظامیان در امان باشم. ورود اسلحه به صیدون: رژیم ستمشاهی پهلوی چنان خفقانی در منطقه بهمئی توسط نیروهای دست نشانده خود به وجود آورده بود که کسی جرات حرف زدن در منزل خود را هم نداشت.

آیت ا... شیخ اسماعیل غروی به همراه پدر، عموزادگان و برادران در سال 57 اقدام به روشنگری در سطح منطقه بویژه در بین نزدیکان کرد و از آن پس مبارزه علیه رژیم به صورت آشکارا شروع شد.

کربلائی بهمن برهمن و چند نفر دیگر هم که دارای سابقه مبارزاتی علیه رژیم بودند به جمع آنان پیوستند بهمن که دارای اسلحه بود به مدت چندین ماه از آقایان غروی حفاظت می کرد.

منزل ما در کوه سولک به فاصله حدودا 30 کیلومتر دور از صیدون بود نیمه های شب حاج میرزا غروی به زحمت فراوان خود را به منزل ما رساند و گفت که قرار است امشب ژاندارمری حمله کند.

کربلائی بهمن در روستای دره بنیاب بود، به همراه حاج میرزا به صیدون آمدند قرار شد همراه کربلائی خلیل اسلحه هایی را به صیدون بیاوریم ولی چون کربلائی خلیل تارم مهمان داشت به همراه برادرش کربلائی خنیاب تارم این کار را انجام دادیم. کربلائی بهمن برهمن سفارش کرد اگر شب پلنگی را در راه خود دیدید حق تیراندازی ندارید زیرا منطقه لو می رود ما هم به توصیه ها عمل کردیم و به کوه سولک رفتیم و اسلحه ها را به شهر آوردیم.