ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «خانواده ای که همگی برای مبارزه با کرونا وارد میدان شدند»

از قصه‌ی ما
سطر ۲۲: سطر ۲۲:


== خاطره ای از شب های روشن حسینیه ==
== خاطره ای از شب های روشن حسینیه ==
هرچند روشن نگه‌داشتن چراغ حسینیه مسؤولیت خانواده بختیاری را در نگاه مردم دوچندان می‌کند؛ اما دراین‌بین خاطراتی برای خانواده بختیاری رقم خورد که خودشان می‌گویند چراغ روشن حسینیه عاقبت خیلی از آدم‌ها را به خیر می‌کند و این برای ما کافی است.
هرچند روشن نگه‌داشتن چراغ حسینیه مسؤولیت خانواده بختیاری را در نگاه مردم دوچندان می‌کند؛ اما دراین‌بین خاطراتی برای خانواده بختیاری رقم خورد که خودشان می‌گویند چراغ روشن حسینیه عاقبت خیلی از آدم‌ها را به خیر می‌کند و این برای ما کافی است.


حسین بختیاری پدر خانواده از شب‌هایی می‌گوید که چراغ حسینیه روشن می‌ماند تا اگر فردی شبانه هم نیاز به کمک داشت بتواند به حسینیه مراجعه کنند؛ اما دریکی ازهمان شب‌هایی که در حسینیه می‌خوابیدیم اتفاق جالبی افتاد: «هنوز نیمه‌شب نشده بود و چند نفر از همسایه‌ها که برای کمک به جمع‌آوری بسته‌های معیشتی آمده بودند، یکی‌یکی حسینیه را ترک می‌کردند. خبر آوردند دختر جوانی در بیابان‌های اطراف حسینیه در حال پرسه زدن است دختری که هر چه صدایش می‌کنند بی‌تفاوت است و هیچ جوابی نمی‌دهد و هرلحظه می‌رود که در بیابان‌های اطراف و تاریکی شب گم شود. چند نفر از خانم‌ها با کمک آقایی برای کمک به دنبالش رفتند هر چه می‌گفتند که با ما بیا تا به تو کمک کنیم دخترک راضی نمی‌شده و حسابی ترسیده بود.
حسین بختیاری پدر خانواده از شب‌هایی می‌گوید که چراغ حسینیه روشن می‌ماند تا اگر فردی شبانه هم نیاز به کمک داشت بتواند به حسینیه مراجعه کنند؛ اما دریکی ازهمان شب‌هایی که در حسینیه می‌خوابیدیم اتفاق جالبی افتاد: «هنوز نیمه‌شب نشده بود و چند نفر از همسایه‌ها که برای کمک به جمع‌آوری بسته‌های معیشتی آمده بودند، یکی‌یکی حسینیه را ترک می‌کردند. خبر آوردند دختر جوانی در بیابان‌های اطراف حسینیه در حال پرسه زدن است دختری که هر چه صدایش می‌کنند بی‌تفاوت است و هیچ جوابی نمی‌دهد و هرلحظه می‌رود که در بیابان‌های اطراف و تاریکی شب گم شود. چند نفر از خانم‌ها با کمک آقایی برای کمک به دنبالش رفتند هر چه می‌گفتند که با ما بیا تا به تو کمک کنیم دخترک راضی نمی‌شده و حسابی ترسیده بود.


تا اینکه یکی از خانم‌ها به او می‌گوید: '''«بیا برو در حسینیه سیدالشهدا، همین‌جاست. نزدیک است. از همین‌جا می‌توانی چراغ سبز او را ببینی. دخترک که هوش و حواس درست‌وحسابی هم نداشته با شنیدن این جمله‌ها راضی می‌شود و همراه با آنها به حسینیه آمد.''' وقتی وارد حسینیه شد اصلاً باورمان نمی‌شد که بی‌خانمان باشد دختری مرتب و محجبه و بسیار رنگ‌پریده. آب و غذا به او دادیم لب نزد. مات و متحیر به گوشه‌ای خیره شده بود و حسابی همه را کلافه کرده بود. مادرم با او صحبت کرد. نوازشش کرد. قربان صدقه‌اش رفت راستش مادرم میانه خوبی با دخترهای جوان محله دارد اما این دختر کاملاً غریب بود و هیچ ارتباطی برقرار نمی‌کرد. کم‌کم که به حرف آمد متوجه شدیم صبح زود از خانه بیرون آمده و همین‌طور راه‌رفته تا به اینجا رسیده. وقتی با هزار مکافات خانواده‌اش را پیدا کردیم فهمیدیم به دلیل مشکلات عصبی و زیاده‌روی در خوردن داروهای اعصاب این حال‌وروز به سرش آمده است. مادرش سراسیمه و با نظارت کلانتری دختر را به خانه برد».
تا اینکه یکی از خانم‌ها به او می‌گوید: '''«بیا برو در حسینیه سیدالشهدا، همین‌جاست. نزدیک است. از همین‌جا می‌توانی چراغ سبز او را ببینی. دخترک که هوش و حواس درست‌وحسابی هم نداشته با شنیدن این جمله‌ها راضی می‌شود و همراه با آنها به حسینیه آمد.''' وقتی وارد حسینیه شد اصلاً باورمان نمی‌شد که بی‌خانمان باشد دختری مرتب و محجبه و بسیار رنگ‌پریده. آب و غذا به او دادیم لب نزد. مات و متحیر به گوشه‌ای خیره شده بود و حسابی همه را کلافه کرده بود. مادرم با او صحبت کرد. نوازشش کرد. قربان صدقه‌اش رفت راستش مادرم میانه خوبی با دخترهای جوان محله دارد اما این دختر کاملاً غریب بود و هیچ ارتباطی برقرار نمی‌کرد. کم‌کم که به حرف آمد متوجه شدیم صبح زود از خانه بیرون آمده و همین‌طور راه‌رفته تا به اینجا رسیده. وقتی با هزار مکافات خانواده‌اش را پیدا کردیم فهمیدیم به دلیل مشکلات عصبی و زیاده‌روی در خوردن داروهای اعصاب این حال‌وروز به سرش آمده است. مادرش سراسیمه و با نظارت کلانتری دختر را به خانه برد».


== منابع ==
== منابع ==
۱۸۳

ویرایش