ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «قهوه خانه ای که نفت فروشی شد!»

از قصه‌ی ما
۱۳۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۰:۲۳
سطر ۳۷: سطر ۳۷:
==وقتی حساب دفتری را سوزاند==
==وقتی حساب دفتری را سوزاند==
شاهرخ می گوید: ''« پدرم حساب دفتری داشت. دفتر قدیمی که پر شده بود از بدهی‌های مردم. وقتی پدرم روزهای آخر زندگی‌اش را می‌گذراند و همه خانواده دورش جمع شده بودیم به مادرم گفت دفتری که حساب مردم در آن نوشته‌شده را برایش بیاورد. پدرم همان‌جا رو به همه ما گفت بیشتر این حساب‌ها برای دوران قحطی نفت بوده است. این دفتر را بسوزانید من هیچ طلبی از مردم ندارم و همه را بخشیدم. و بعد به ما سفارش کرد تا وقتی برای خرید نفت، مردم به شعبه می‌آیند در شعبه نفت را باز نگه‌دارید و مردم را ناامید نکنید.»''
شاهرخ می گوید: ''« پدرم حساب دفتری داشت. دفتر قدیمی که پر شده بود از بدهی‌های مردم. وقتی پدرم روزهای آخر زندگی‌اش را می‌گذراند و همه خانواده دورش جمع شده بودیم به مادرم گفت دفتری که حساب مردم در آن نوشته‌شده را برایش بیاورد. پدرم همان‌جا رو به همه ما گفت بیشتر این حساب‌ها برای دوران قحطی نفت بوده است. این دفتر را بسوزانید من هیچ طلبی از مردم ندارم و همه را بخشیدم. و بعد به ما سفارش کرد تا وقتی برای خرید نفت، مردم به شعبه می‌آیند در شعبه نفت را باز نگه‌دارید و مردم را ناامید نکنید.»''
[[پرونده:مرحوم حاج عزیزالله حیدری.png|بندانگشتی|مرحوم حاج عزیزالله حیدری]]


==وقتی انگلیس خط خورد==
==وقتی انگلیس خط خورد==
۳۳

ویرایش