مشارکتهای کاربر
۱۵ مارس ۲۰۲۲
سربازان امام ، سيد هاشم موسوي
صفحهای تازه حاوی «بچه ها را جمع كردن توی ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت... موسوي اردبيلي برایمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: '''امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پا چسچ=دارها سربازان امام زمان (عج) هستند'''. كنار محمود ايستاده بودم...» ایجاد کرد
يروي آماده ، احمد جاويد
صفحهای تازه حاوی «تنها كسي كه با من آمد در سالگردها و هواپيما ها(1) محمود بود، اسناد و مدارك را جمع آوری مي كرد، مي برد بيرون و با سرعت برمي گشت.احتمال اين كه بني صدر، دستور حمله بدهد زياد بود. يكي دو بار كه رفت و برگشت، چشمش به يك مسلسل افتاد كه وسط يكي از بالگردها...» ایجاد کرد
دشمن پا بهفرار میگذاشت
صفحهای تازه حاوی «خاطرم هست تا زمانی که محمود کاوه مجروح و جانباز نشده بود در همه عملیاتها خودش پا به پای بچهها در راهپیماییها شرکت فعالانه داشت و این خودش مایه دلگرمی همه ما میشد.یعنی وقتی نیرو میدید شخص محمود کاوه همگام با اوست، دلگرمی و انرژی مضاعفی...» ایجاد کرد
طعمه شدن و ضدکمین
صفحهای تازه حاوی «یک بیسیم قوی برایش آوردیم، گفت: «ببندیدش به ماشینم برویم دور و بر شهر ببینیم بردش چقدرست» حدود 20 کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب ست برمی گردیم. پنج نفر بودیم من و محمود و راننده ومتصدی بیسیم و کاک عارف فرمانده پیشمرگان سقز، توی یکی از معب...» ایجاد کرد
تهدید و تشر
صفحهای تازه حاوی «دستهای از کردهای عراقی هستند که با نام بارزانی شهرت دارند. این بارزانیها در زمان غائله کردستان حامی جمهوری اسلامی شدند و تحت امر قرارگاه حمزه با لشکر ویژه شهدا همکاری میکردند. رئیس اینها در آن زمان برادر مسعود بارزانی یعنی ادریس بارزان...» ایجاد کرد
فتح بوکان
صفحهای تازه حاوی «خاطرم هست سال 60 محمود کاوه قبل از اینکه تیپ ویژه شهدا را تشکیل بدهد، برای فتح بوکان اقدام کرد. آن زمان من سن و سالم خیلی پایین بود و به سختی خودم را وارد جبهه کردم. یکی از تجربیاتی که کاوه در کردستان و مناطق جنگی به دست آورده و از آن به عنوان حربه...» ایجاد کرد
وظیفه شناسی
صفحهای تازه حاوی «دژبان تازه وارد جلو حاجی را گرفت و گفت کارت شناسایی!! همراهانش می خواستند '''حاجی را معرفی کنند ولی خوده حاجی با اشاره گفت نمی خواهد''' دژبان که دید جوابش را نمی دهند یکی از همرانه حاجی گفت طناب رو بنداز بریم حوصله نداریم!! با این حرف دژبان سلاحش را...» ایجاد کرد
من حسین خرازی هستم!
صفحهای تازه حاوی «لشكر را گرفتیم و درهمین حین اذان ظهر از بلندگوی مقر لشکر پخش شد، آن فرد حاضر گفت برویم نماز اول وقت را بخوانیم آنگاه فرمانده با شما صحبت خواهد كرد. به اتفاق شخص مورد نظر به مسجد رفتیم و نماز مان را با جماعت خواندیم و سه نفری به فرماندهى برگشتیم...» ایجاد کرد
آزاد کردن اسیر عراقی
صفحهای تازه حاوی «همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت: '''آزادت می کنم بری. به من گفت: بهش بگو.''' ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده. حسین گفت: '''بگو بره خرمشه...» ایجاد کرد
فرمانده لشکر، اما سر و وضع یک بسیجی را داشت
صفحهای تازه حاوی «آبشناسان انصافا یک آدم مخلص و خاکی و بی ریا و دوست داشتنی بود. انساني كه با صلابت فکر كند يا به مقام خود نگاه کند كه فرمانده قرارگاه است. فرمانده لشکر است و لازمه آن صلابت و قاطعیت نظامي است. نه اینطور نبود... بیشتر سر و وضع یک بسیجی را داشت. سردار...» ایجاد کرد
نفوذ و ضربه به دشمن در خاك خودش، مخصوص او بود
صفحهای تازه حاوی «سرتيپ دادبين میافزايد: وقتي به قرارگاه برگشتيم و سرهنگ گزارش كارش را ارائه كرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. اين كار با هيچ اصول نظامي سازگار نبود. اين عمليات با طرح و فكر سرهنگ آبشناسان به مورد اجرا گذاشته شد'''. يكي از افسران ارشد جل...» ایجاد کرد
من مرد كوهستان هستم
صفحهای تازه حاوی «شهيد حسن آبشناسان در سال 1354 همراه تيم منتخب ايران در مسابقات بينالمللي ورزش نظامي تكاوران كوهستان ارتش هاي منتخب جهان در اسكاتلند شركت كرد و به مقام اول دست يافت. '''پس از گذشت مدتي به خاطر رعايت نظم و پاكيزگي از طرف داور مسابقات تقديرنامه دري...» ایجاد کرد
عشق آبشناسان به اهل بيت ع
صفحهای تازه حاوی «هرگز امكان نداشت سرهنگ آبشناسان را در ستاد لشكر پيدا كرد! '''هميشه درحال شناسايي، يا در عمليات چريكي، يا مشغول راز و نياز در حسينيه پادگان بود.''' امكان نداشت دعاي كميل شبهاي جمعه او ترك شود. در هر موقعيتي كه بود، شب جمعه كه مي شد به يكي از بچهها...» ایجاد کرد
مگر من از حضرت ابراهیم (ع) بالاترم؟
صفحهای تازه حاوی «شهيد آبشناسان در واكنش به اعتراض برخي از افسران ارشد كه با پيشروي او به عمق مواضع دشمن براي اجراي عمليات متهورانه مخالفت ميكردند، میگفت: م'''گر حضرت ابراهيم )ع( آگاهانه پا در ميان آتش نگذاشت؟ مگر من از او بزرگتر و بهترم؟''' » افسران مزبور به حس...» ایجاد کرد
يك عارف پرهيزكار بود
صفحهای تازه حاوی «امير سنجري در گوشهای از خاطرات خود میگوید: '''شهيد حسن آبشناسان شيفته اخلاق و منش شهيد محمد بروجردي بود'''. هر دو نسبت به يكديگر ارادت خاصي داشتند. اين دو شهيد از شهداي شاخص دوران دفاع مقدس بودند. شهيد آبشناسان ضمن اينكه يك فرمانده بسيار مبتكر...» ایجاد کرد
ساده زندگی میکرد
صفحهای تازه حاوی «با وجودي كه شهيد آبشناسان از امكانات رفاهي فراوان برخوردار بود، ولي در قرارگاهها و پادگانها شبها براي خواب پتويي را روي زمين پهن میکرد و روي آن دراز مي كشيد و پتويي را هم روي خود مي انداخت. '''بيشتر اوقات خود را بدون تكلف و در كمال سادگي ميگ...» ایجاد کرد
؛ خواب شهادتش را دیده بود
صفحهای تازه حاوی «حسن در دوران دفاع مقدس عاشق شهادت بود. '''اطمينان داشت كه مسافر جاده نور است.''' يك سال قبل از شهادت در عالم خواب ديده بود، بين زمين و آسمان در حال پرواز است كه ناگهان متوجه مي شود مانعي در مسير او قرار دارد. '''اين مانع با زمزمه ذكر «ياعلی» از بين رف...» ایجاد کرد
خاطره اول؛ به جنگ ظفار نرفت
صفحهای تازه حاوی «نقل شد كه در زمان رژيم طاغوت (سال 1350)، به حسن آبشناسان پيشنهاد شد، '''در ازاي دريافت دستمزد ماهانه مبلغ 100 هزار تومان در جنگ «ظفار» در سلطان نشين عمان شركت كند،''' اما او اين پيشنهاد را به شدت رد نمود و گفت: اين عمل ظلم به يك ملت مسلمان است و رضاي خدا...» ایجاد کرد
کله پاچه
صفحهای تازه حاوی «مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونی...» ایجاد کرد
عراق برای سر شاهرخ ضرغام جایزه گذاشت
صفحهای تازه حاوی «در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرمانده ها می داد ، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟ گفت: ا'''لان عرا...» ایجاد کرد
غیرت و جوانمردی
صفحهای تازه حاوی «صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: ا'''ین کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!''' در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حج...» ایجاد کرد
آدم خوارها
صفحهای تازه حاوی «آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد و گفت: امشب برای شناسایی می ریم جاده ابوشانک. با عبور از میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل یک سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سر نیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها ،با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می...» ایجاد کرد
. هيچ مسافرخانه اي به بچه هاي انقلابي جا نمي داد
صفحهای تازه حاوی «اوايل سال پنجاه و نه بود. هر روز درگيري داشتيم. مخالفين جمهوري اسلامي هر روز در گوشه اي از مرزهاي ايران، آشوب برپا مي کردند. پس از کردستان و گنبد و سيستان، اينبار نوبت خوزستان بود. گروه خلق عرب با حمايت بعثي هاي عراق اين منطقه را ناامن کردند. شاه...» ایجاد کرد
من ديوانه ام!
صفحهای تازه حاوی «سه روز از عاشورا گذشته. شاهرخ خيلي جدي تصميم گرفته بود.کار در کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بي مقدمه گفت: پاشين! پاشين وسايلتون رو جمع کنيد مي خوايم بريم مشهد!مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدي مي گي! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد...» ایجاد کرد
ملاقات خدا
صفحهای تازه حاوی «شب عملیات هویزه بود، بچه ها شور و حال عجیبی داشتند. یکی وصیت نامه می نوشت، یکی نماز می خواند، بعضی قرآن می خواندند و بعضی با یکدیگر شوخی می کردند. '''در جاهایی صحنه هایی هم چون شب عاشورا دیده می شد'''. حسین دستور داد همه موجودی انبار، یعنی دو گونی ل...» ایجاد کرد
بیان علی گونه
صفحهای تازه حاوی «همراه علی الهدی از پایگاه سپاه بیرون رفتیم. در بین راه به قبرستانی رسیدیم. '''حسین گفت: «آرام راه بروید.'''» سپس عباراتی عربی از نهج البلاغه خواند و بعد، آن را ترجمه و تفسیر کرد. آن خطبه این بود: حضرت علی (ع) به یارانش که از کنار قبرستانی عبور می کردن...» ایجاد کرد
این عمار
صفحهای تازه حاوی «همراه حسین در اتاق کوچکی در اهواز بودیم. هر دو مطالعه می کردی'''م. حسین مشغول خواندن نهج البلاغه بود که متوجه شدم چهره اش منقلب شد و اشک می ریزد. به صفحه نهج البلاغه نگاه کردم و شماره صفحه را به خاطر سپردم'''، تا بعد از بیرون رفتن حسین به آن مراجعه ک...» ایجاد کرد
حکم اعدام
صفحهای تازه حاوی «در ایام حکومت نظامی سال 1357'''، شهید علم الهدی در پادگان اهواز زندانی بود. من از پشت میله های زندان او را دیدم، به من گفت: «سلام مرا به مادرم برسان و بگو حالم خوب است. چیزی هم به شما می گویم، اما به مادرم نگو. حکم اعدام من صادر شده''' و قرار است که 4 روز...» ایجاد کرد
خودسازی
صفحهای تازه حاوی «به همراه حسین به کوه های اطراف مشهد رفته بودیم. ب'''عد از طرفیه، به چشمه ای رسیدیم که آب صاف و خنکی داشت و از ارتفاع چند متری، آب به صورت آبشار به پایین می ریخت. ما دیدیم که حسین دارد لباسش را در می آورد. اول فکر کردیم می خواهد تنی به آب بزند،''' اما ب...» ایجاد کرد
عجب آدمی بود «ابراهیم»
صفحهای تازه حاوی «'''«مسابقات قهرمانی باشگاهها در سال 1355 بود.''' مقام اول مسابقات هم جایزه نقدی میگرفت، هم به انتخابی کشور میرفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود. هرکس یک مسابقه از او میدید این مطلب را تایید میکرد. مربیان میگفتند: امسال در 74 کیلو کسی حریف ابراه...» ایجاد کرد
ترفند «ابراهیم» برای رهایی از شیطان
صفحهای تازه حاوی «در زندگی بسیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده میشود. این کار باعث رشد سریع معنوی آنان میشود. این کنترل نفس بیشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) خداوند میفرماید: «'''هرکس تقوا پیشه کند و در مقابل شهوت و هوس صبر و مقاومت نما...» ایجاد کرد
نارنجک
صفحهای تازه حاوی «قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش...» ایجاد کرد
برخورد با دزد
صفحهای تازه حاوی «نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر...» ایجاد کرد
شکستن نفس
صفحهای تازه حاوی «باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد'''. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.''' ا...» ایجاد کرد
امام زمان مرا نگه داشته است
صفحهای تازه حاوی «سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده ماندنش شبیه یک معجزه بود می گفتند در آن حال بیهوشی و بی خودی هی زیر لب می گفت : «امام زمان مرا نگه داشته است ...» '''چند سال پس از انقلاب مرتضی سیگارش را ترک کرد''' . دلیلی که برای این کار گفت این بو...» ایجاد کرد
شهیدآوینی
صفحهای تازه حاوی «احتمالاً زمستان سال 68 بود كه '''در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود.''' سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي م...» ایجاد کرد
حسن باقری
صفحهای تازه حاوی «باشگاه گلف اهواز شده بود پايگاه منتظران شهادت . يكي از اتاق هاي كوچكش را با فيبر جدا كرد ؛ محل استراحت و كار. روي در هم نوشت « 100% شناسايي، 100% موفقيت.» گفت «حتا با يه بي سيم كوچيك هم شده بايد بي سيم هاي عراقي را گوش كنيد. هرچي سند و نامه هم پيدا مي كن...» ایجاد کرد
من فردا شهید میشوم.
صفحهای تازه حاوی «وارد اتاق شدم دیدم مصطفی روی تخت دراز کشیده فکر کردم خواب است. گفت: «من فردا شهید میشوم. ولی من میخواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید شهید نمیشوم … من فردا از اینجا میروم و میخواهم با رضایت کامل شما باشد». '''آخر رضایتم را گرفت. نامهای...» ایجاد کرد
رضا سگه یه لات بود تو مشهد
صفحهای تازه حاوی «یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران، رضا شروع میکنه به فحش دادن به ش...» ایجاد کرد
مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند
صفحهای تازه حاوی «اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها. '''اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما میدانی...» ایجاد کرد
من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.
صفحهای تازه حاوی «روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت : این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این...» ایجاد کرد
تنها سوغاتی که شهيد برونسی از حج آورد
صفحهای تازه حاوی «رفته بود مکه؛ وقتی برگشت با همسرم رفتیم دیدنش؛ خانهشان آن موقع در کوی طلاب بود؛ قبل از اینکه وارد اتاق بشویم، چشمم در راهرو افتاد به یک تلویزیون رنگی با کارت و بند و بساط دیگرش. بعد از احوالپرسی و چاقسلامتی صحبت کشید به حج او و اینکه چه کا...» ایجاد کرد
من از کار راضی هستم . خدا انشاء ا… کمکتان کند
صفحهای تازه حاوی «پیش از اینکه عملیات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتیبانی می رفتیم خدمت فرمانده هان محترم از جمله شهید برونسی ، ظهر بود ساعت حدود ۱۱/۳۰ الی ۱۲بود ، کنار جمعی از فرمانده هان گردانهایشان نشسته بود از جمله یکی از فرمانده ها شهید فرومندی بود که...» ایجاد کرد
عملیات بدر
صفحهای تازه حاوی « آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشک می ریخت، علت را که پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می کنم چرا که خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می کنم و آن اینکه: در خواب بی بی فا...» ایجاد کرد
علاقه ای به کار کلاسیک نداشت
صفحهای تازه حاوی «در یکی از جلساتی که در قبل از عملیات والفجر مقدماتی در قرارگاه نجف با حضور کلیه فرمانده تیپها و لشکرها و فرماندهان گردان های عمل کننده آن قرارگاه در خدمت سردار همت داشتیم بعد از توضیحات کلی که خود سردار همت داشتند و بالطبع به دنبالش فرمانده لش...» ایجاد کرد
شفا پیدا کردن همسرم
صفحهای تازه حاوی «شهید برونسی می گفت: اولین دفعه که می خواستم به جبهه بروم برای خداحافظی به خانه آمدم و دیدم که خانمم حالت غش به او دست داده و خ'''یلی وضع ناجوری داشت. می گفت: بالای سرش ایستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود.''' مانده بودیم که چه طوری با این...» ایجاد کرد
زیر پای بازی دراز.
صفحهای تازه حاوی «نزدیک روستایی مستقر شده بودیم ؛ زیر پای بازی دراز. فاصله ی کمی با عراقی ها داشتیم. '''گاهی عراقی ها را می دیدیم که به روستا می روند و لیمو شیرین می چینند. ما هم گاهی شب ها می رفتیم''' و با دلهره ای از درخت های روستا لیمو می چیدیم و برای بچه هایی که مری...» ایجاد کرد
غائله ايرانشهر
صفحهای تازه حاوی «كمي بعد از ورودش به سپاه، طي ماموريتي، يك گروه بيست نفره از سپاه كاشان به فرماندهي شهيد «علي معمار» براي حفاظت از بيت حضرت امام عازم قم شد. آن روزها غائله «حزب خلق مسلمان» در قم اوضاع بدي را حاكم كرده و حفظ امنيت بيت حضرت امام داراي اهميت ويژه...» ایجاد کرد
انقلاب عباس را سراپا حركت و خروش كرده بود
صفحهای تازه حاوی «همان طور كه ذكر شد چند ماه اول انقلاب براي عباس مثل بقيه جوانهاي سر تا پا انرژي شده كشور، به پاسداري از انقلاب گذشت، شده بود مصداق E= MC2 ؛از گشت زني در خيابانها و تعقيب ضد انقلابيون و طاغوتيان فراري تا كار با داس در مزارع. سپاه كاشان خيلي زود س...» ایجاد کرد
فرمان حضرت امام خميني درباره ترك خدمت سربازي ارتش
صفحهای تازه حاوی «فرمان حضرت امام خميني درباره ترك خدمت سربازي ارتش شاهنشاهي كه پخش شد، '''عباس كه سرباز چهارده ماه خدمت بود، از پادگان جيم شد و رفت قاطي تظاهرات و تجمعات مردم. به كاشان كه نميتوانست برگردد چون در يك شهر كوچك سريع شناسايي و دستگير ميشد.''' چند ما...» ایجاد کرد