تفاوت میان نسخههای «چهارشنبه خونین»
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
یازدهم محرم سال ۱۳۵۷ خبری گوش به گوش میچرخید. رژیم برای اینکه نشان دهد هنوز در بین مردم طرفدار و در نتیجه مشروعیت دارد، قصد داشت عدهای را از روستاها و حاشیۀ شهر به خیابانها کشانده و یک راهپیمایی در حمایت از شاه و سلطنت به راه بیاندازد. به مأموران شهربانی نیز برای دفاع از آنها حق تیراندازی داده شده بود. | یازدهم محرم سال ۱۳۵۷ خبری گوش به گوش میچرخید. رژیم برای اینکه نشان دهد هنوز در بین مردم طرفدار و در نتیجه مشروعیت دارد، قصد داشت عدهای را از روستاها و حاشیۀ شهر به خیابانها کشانده و یک راهپیمایی در حمایت از شاه و سلطنت به راه بیاندازد. به مأموران شهربانی نیز برای دفاع از آنها حق تیراندازی داده شده بود. | ||
== '''مردم آماده تقابل''' == | == '''مردم آماده تقابل''' == | ||
با رسیدن این خبر به گوش انقلابیان، آن را با علمای شهر (آیتالله علوی و آیتالله افقهی) در میان گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا صبح زود جلوی مسجد جامع تجمع کنند تا چماقداران شاه نتوانند وارد خیابان بیهق شوند. این موضوع از طریق بیت | با رسیدن این خبر به گوش انقلابیان، آن را با علمای شهر ([[مثل پدر برای مردم شهر|آیتالله علوی]] و [[فخرِ سبزوار|آیتالله افقهی]]) در میان گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا صبح زود جلوی مسجد جامع تجمع کنند تا چماقداران شاه نتوانند وارد خیابان بیهق شوند. این موضوع از طریق بیت آیتالله علوی به مردم اطلاع داده شد. به روستاهای اطراف از جمله افچنگ هم نامه فرستادند و آنها را باخبر کردند که فردا به شهر بیایند. مردم که هنوز خونشان از کشتار شب تاسوعا به جوش بود، صبح روز دوازدهم محرم همگی جلوی مسجد جامع تجمع کردند. طبق گزارش ساواک، تعدادی از مردم اسفراین هم برای این تجمع به سبزوار آمدند. انقلابیان تعدادی اسلحۀ سرد و چوب نیز از روستاها به شهر آورده و در مسجد جامع گذاشته بودند تا در صورت لزوم، مردم بتوانند در برابر حملۀ مأموران از خودشان دفاع کنند. برخی از جوانان هم، کوکتل مولوتف و بمبهای دستی ساختند و در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفتند. | ||
== '''سد مردم در مقابل شاهی ها''' == | == '''سد مردم در مقابل شاهی ها''' == |
نسخهٔ ۲۲ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۳
'چهارشنبه خونین'
چهارشنبه، بیست و دوم آذر سال 1357، سبزوار بار دیگر بوی خون گرفت. مردم که برای مقابله با شاهی ها جلو مسجد جامع تجمع کرده بودند، هدف تیر مستقیم نیروهای شهربانی قرار گرفتند و با به شهادت رسیدن 6 نفر، چهارشنبه خونین سبزوار در تاریخ ثبت شد.
شاه دوست ها در تدارک تظاهرات
یازدهم محرم سال ۱۳۵۷ خبری گوش به گوش میچرخید. رژیم برای اینکه نشان دهد هنوز در بین مردم طرفدار و در نتیجه مشروعیت دارد، قصد داشت عدهای را از روستاها و حاشیۀ شهر به خیابانها کشانده و یک راهپیمایی در حمایت از شاه و سلطنت به راه بیاندازد. به مأموران شهربانی نیز برای دفاع از آنها حق تیراندازی داده شده بود.
مردم آماده تقابل
با رسیدن این خبر به گوش انقلابیان، آن را با علمای شهر (آیتالله علوی و آیتالله افقهی) در میان گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا صبح زود جلوی مسجد جامع تجمع کنند تا چماقداران شاه نتوانند وارد خیابان بیهق شوند. این موضوع از طریق بیت آیتالله علوی به مردم اطلاع داده شد. به روستاهای اطراف از جمله افچنگ هم نامه فرستادند و آنها را باخبر کردند که فردا به شهر بیایند. مردم که هنوز خونشان از کشتار شب تاسوعا به جوش بود، صبح روز دوازدهم محرم همگی جلوی مسجد جامع تجمع کردند. طبق گزارش ساواک، تعدادی از مردم اسفراین هم برای این تجمع به سبزوار آمدند. انقلابیان تعدادی اسلحۀ سرد و چوب نیز از روستاها به شهر آورده و در مسجد جامع گذاشته بودند تا در صورت لزوم، مردم بتوانند در برابر حملۀ مأموران از خودشان دفاع کنند. برخی از جوانان هم، کوکتل مولوتف و بمبهای دستی ساختند و در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفتند.
سد مردم در مقابل شاهی ها
خبر درست بود. همان روز چماقداران که حدود ۲۰ هزار نفر بودند، با در دست داشتن عکسهای شاه از سی هزارمتری تا دروازه عراق آمدند، در حالی که شعار «جاوید شاه... جاوید شاه» میدادند. شیشههای هر مغازه و خانهای که روی آن عکس امام داشت یا احساس میکردند که صاحب آن انقلابی است، محکوم به شکستن بود. حتی اجناس داخل مغازهها را به تاراج میبردند. با نزدیک شدن شاهیها به مدرسۀ فخریه، عدهای از مردم که آنجا حضور داشتند، با آنها درگیر شدند. درگیری شدت گرفت. یکی از شاه دوستها با موتور به مردم حمله کرد و مردم در همین حین موتورش را گرفتند و همان جا آتش زدند. چماقداران شاه که دیدند حریف انقلابیان نمیشوند پا به فرار گذاشتند. چون احتمال درگیری دوباره وجود داشت، از مردم خواسته شد که از جلوی مسجد پراکنده نشوند. مردم نماز را خواندند و نان و پنیری را که از قبل آماده شده بود را خوردند.
چهارشنبه ای به رنگ خون
بعد از نماز، مأموران شهربانی با ماشینهایشان به جمعیت نزدیک شدند و به آنها هشدار دادند که متفرق شوند؛. اما وقتی بیاعتنایی مردم را به هشدارشان دیدند، شروع به شلیک گاز اشک آور و تیراندازی کردند. در این حین، برخی از جوانان که در پشت بام مسجد جامع سنگر گرفته بودند، لاستیکی را آتش زده و به روی ماشین شهربانی انداختند. آتشِ آن، دامن دو نفر از پاسبانها را گرفت. اسلحه ها مردم را نشانه گرفته بود. مردم که دیدند مأموران واقعاً قصد جانشان را دارند، هریک به طرفی فرار کردند تا پناه بگیرند. برخی به داخل مسجد جامع رفتند و گروهی هم به کوچه خیابانهای اطراف. عدهای نیز درِ خانههایشان را باز گذاشته بودند تا مردم در آنجا پناه بگیرند. شهربانی ملزم بود، هرطور که شده مردم را متفرق کند. سفرههای روستائیان که برای خوردن نان باز شده بود، حالا به خون شهدا و مجروحان آغشته بود. در این حادثه که به چهارشنبۀ خونین مشهور شد، 6 نفر شهید و تعدادی مجروح شدند. رجبعلی ابراهیمی، تقی مشکانی، محمد اعیانی ثانی، محمود رازقندی، رمضانعلی طلوع نیا و غلامحسین فشتنقی شهدای این فاجعه بودند.
منبع
دایره المعارف انقلاب سبزوار