۱٬۲۵۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «سه چهار نفر بچه های اصلی و احمد و معاوناش رو صدا کرد گفت: «همتون برید همدان.» سابقه نداشت که بخواد همه برن و اون بمونه. پرسیدم: «شناسایی منطقه که کامل نشده، وانگهی خودت چی؟» '''لبخند زنان گفت: «منم چهار روز دیگه می آم.»''' حلقه زدیم دورش. فهمیدیم که...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|