۳٬۲۲۹
ویرایش
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
== مادر شهید کشتکار == | == مادر شهید کشتکار == | ||
[[فاطمه فانوسی]]، مادر شهید هنرمند «غلامرضا کشتکار» میگوید: پسرم در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران به جبهه رفت و سختترین کارها را در جبهه بر عهده میگرفت؛ اگر از او میپرسیدم در جبهه چه میکنی؟ میگفت که «من راننده هستم و به رزمندهها سر میزنم» در صورتی که در یکی از سخت ترین واحدهای تخصصی جبهه؛ یعنی در واحد تخریب فعالیت میکرد. البته او رانندگی هم میکرد حتّی با ماشین، مهّمات جابهجا میکرد و در هنگام شهادتش در ماشینشان مهّمات بود که مورد هدف بالگرد رژیم بعثی عراق قرار گرفت که خود و سه نفر از همرزمانش به شهادت رسیدند. | [[فاطمه فانوسی]]، مادر شهید هنرمند «غلامرضا کشتکار» میگوید: پسرم در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران به جبهه رفت و سختترین کارها را در جبهه بر عهده میگرفت؛ اگر از او میپرسیدم در جبهه چه میکنی؟ میگفت که «من راننده هستم و به رزمندهها سر میزنم» در صورتی که در یکی از سخت ترین واحدهای تخصصی جبهه؛ یعنی در واحد تخریب فعالیت میکرد. البته او رانندگی هم میکرد حتّی با ماشین، مهّمات جابهجا میکرد و در هنگام شهادتش در ماشینشان مهّمات بود که مورد هدف بالگرد رژیم بعثی عراق قرار گرفت که خود و سه نفر از همرزمانش به شهادت رسیدند. | ||
'''مادر شهید کشتکار''' ادامه میدهد: علاقه زیادی به غلامرضا داشتم؛ | '''مادر شهید کشتکار''' ادامه میدهد: علاقه زیادی به غلامرضا داشتم؛ بچهها به من میگفتند «تو غلامرضا را خیلی دوست داری». من هم میگفتم «او بیشتر اوقات در جبهه است، من خیلی نگرانش هستم که نکند در جبهه برای او اتّفاقی بیفتد». | ||
با این حرفم از خدا میترسیدم و پیش خود میگفتم «اگر در راه خدا کشته شود شهید است ولی اگر مانعش شوم، ممکن است در پشت جبهه اتّفاقی برایش بیفتد، چگونه پاسخگوی پروردگار باشم؟» بر این عقیده بود که آدم یک روز متولّد میشود و یک روزی میمیرد، پس بهتر است که در راه خدا به شهادت برسد. | با این حرفم از خدا میترسیدم و پیش خود میگفتم «اگر در راه خدا کشته شود شهید است ولی اگر مانعش شوم، ممکن است در پشت جبهه اتّفاقی برایش بیفتد، چگونه پاسخگوی پروردگار باشم؟» بر این عقیده بود که آدم یک روز متولّد میشود و یک روزی میمیرد، پس بهتر است که در راه خدا به شهادت برسد. |