۳٬۲۲۹
ویرایش
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
'''شهید نامدار همدانی و پایان انتظار۲۸ ساله مادر''' | '''شهید نامدار همدانی و پایان انتظار۲۸ ساله مادر''' | ||
[[پرونده:139306051800585423498914.jpg|بندانگشتی|چپ]] | |||
[[پرونده:139306041726423463491824.jpg|بندانگشتی]] | |||
'''در حضور پدر و مادر در تابوت را باز کردیم تا پیکر را تحویل دهیم. مادر شهید با زبان لری شروع کرد برای پسر عزاداری کردن. جمجمه را در دستش گرفته بود و برایش اشک میریخت.''' | '''در حضور پدر و مادر در تابوت را باز کردیم تا پیکر را تحویل دهیم. مادر شهید با زبان لری شروع کرد برای پسر عزاداری کردن. جمجمه را در دستش گرفته بود و برایش اشک میریخت.''' | ||
مجید مرادی عکاس دفاع مقدس و جانباز شیمیایی درباره حضور این شهید همدانی در کنار شهدای گمنام و نحوه ورودش به شهر میگوید: چند روز قبل از مراسم تشییع شهدا برای تعیین مسیر شهدای گمنام در استان همدان، تصمیم گرفته شد تابوت شهدا به روستاهایی برود که قبلا نرفته بودیم. کارها در حال انجام بود که تلفنی به ستاد استقبال اطلاع داده شد یکی از شهدا نامدار شده و اهل نهاوند در استان همدان است. | مجید مرادی عکاس دفاع مقدس و جانباز شیمیایی درباره حضور این شهید همدانی در کنار شهدای گمنام و نحوه ورودش به شهر میگوید: چند روز قبل از مراسم تشییع شهدا برای تعیین مسیر شهدای گمنام در استان همدان، تصمیم گرفته شد تابوت شهدا به روستاهایی برود که قبلا نرفته بودیم. کارها در حال انجام بود که تلفنی به ستاد استقبال اطلاع داده شد یکی از شهدا نامدار شده و اهل نهاوند در استان همدان است. | ||
سطر ۷: | سطر ۹: | ||
'''رفتیم تا پیکر شهید طیب خرم آبادی را به خانوادهاش تحویل دهیم. شلوغتر از آن چیزی بود که در حد تصور باشد.''' | '''رفتیم تا پیکر شهید طیب خرم آبادی را به خانوادهاش تحویل دهیم. شلوغتر از آن چیزی بود که در حد تصور باشد.''' | ||
'''وقتی به ورودی شهر رسیدیم مادر بیصبرانه منتظر بود تا فرزندش را بعد از 28 سال ببیند.''' | '''وقتی به ورودی شهر رسیدیم مادر بیصبرانه منتظر بود تا فرزندش را بعد از 28 سال ببیند.''' | ||
[[پرونده:139306041727458563491835.jpg|بندانگشتی|چپ]] | |||
[[پرونده:139306041644145893491544.jpg|بندانگشتی|چپ]] | |||
'''عکس شهید در دستش بود.''' | '''عکس شهید در دستش بود.''' | ||
تابوت پیکر شهید را به سپاه نهاوند بردند و مراسم خیلی خوبی در آنجا برگزار شد. در حضور پدر و مادر در تابوت را باز کردیم تا پیکر را تحویل دهیم. مادر شهید با زبان لری شروع کرد برای پسر عزاداری کردن. جمجمه را در دستش گرفته بود و برایش اشک میریخت. خاکهای جزیره مجنون درون جمجمه دیده میشد. دندانهای جلو به خاطر ترکشی که خورده بود رفته بود اما دندانهای آسیا و عقب کاملا سفید بود. و این چیزی بود که در آن پیکری که سالها در جزیره مجنون مانده بود برایمان عجیب بود. | تابوت پیکر شهید را به سپاه نهاوند بردند و مراسم خیلی خوبی در آنجا برگزار شد. در حضور پدر و مادر در تابوت را باز کردیم تا پیکر را تحویل دهیم. مادر شهید با زبان لری شروع کرد برای پسر عزاداری کردن. جمجمه را در دستش گرفته بود و برایش اشک میریخت. خاکهای جزیره مجنون درون جمجمه دیده میشد. دندانهای جلو به خاطر ترکشی که خورده بود رفته بود اما دندانهای آسیا و عقب کاملا سفید بود. و این چیزی بود که در آن پیکری که سالها در جزیره مجنون مانده بود برایمان عجیب بود. | ||
سطر ۱۳: | سطر ۱۶: | ||
شهید حجت الاسلام والمسلمین «طیب خرم آبادی» فرزند میرزا ولی متولد 47 بود که از لشگر 32 انصار الحسین به مناطق عملیاتی اعزام شد. او نهایتا در 20 شهریور ماه 1365 و در منطقه مجنون به شهادت رسید. او که متولد شهرستان نهاوند از استان همدان بود، یکی از 12 شهید شناسایی شده از عملیات تفحص اخیر است. هویت او از طریق پلاک شناسایی احراز شد. | شهید حجت الاسلام والمسلمین «طیب خرم آبادی» فرزند میرزا ولی متولد 47 بود که از لشگر 32 انصار الحسین به مناطق عملیاتی اعزام شد. او نهایتا در 20 شهریور ماه 1365 و در منطقه مجنون به شهادت رسید. او که متولد شهرستان نهاوند از استان همدان بود، یکی از 12 شهید شناسایی شده از عملیات تفحص اخیر است. هویت او از طریق پلاک شناسایی احراز شد. | ||
[[رده: همدان]] | [[رده: همدان]] |