۳٬۲۲۹
ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۲۰: | سطر ۲۰: | ||
در مورد تحركات و اقدامات منافقين ابتدا بايد عرض كنم در آن دوران منافقين تحركات مذبوحانهاي را در انزلي و لاهيجان انجام ميدادند. آن موقع فرماندار لاهيجان شخصي بود به نام [[ابوالحسن كريمي]] كه توسط گروهك منافقين به شهادت رسيده بود , استاندار وقت استان شخص نالايقي بود، بهگونهاي تلاش ميكرد كه انگار قرار است پشت سرش همه چيز را خراب كند و اثري از آبادي نيز برجاي نماند. مردم اما مردمي انقلابي و شهادت طلب بودند. اوضاع اقتصادي مردم نيز اوضاع خوبي نبود و بيكاري ناشي از سياستهاي رژيم شاه مردم را به ستوه آورده بود. برادرم بسيار كار مي كردند و من همواره از ايشان مي خواستم در روابط خود احتياط كنند و كمي هم به فكر خودشان باشند. ايشان بارها توسط منافقين تهديد به مرگ شده بودند، اما ابايي نداشتند تا براي مردم استان همه كار انجام دهند. محبوبيت ايشان روز به روز در حال افزايش بود و افراد منافق نمي توانستند يك مدير مردمي را در استان ببينند. | در مورد تحركات و اقدامات منافقين ابتدا بايد عرض كنم در آن دوران منافقين تحركات مذبوحانهاي را در انزلي و لاهيجان انجام ميدادند. آن موقع فرماندار لاهيجان شخصي بود به نام [[ابوالحسن كريمي]] كه توسط گروهك منافقين به شهادت رسيده بود , استاندار وقت استان شخص نالايقي بود، بهگونهاي تلاش ميكرد كه انگار قرار است پشت سرش همه چيز را خراب كند و اثري از آبادي نيز برجاي نماند. مردم اما مردمي انقلابي و شهادت طلب بودند. اوضاع اقتصادي مردم نيز اوضاع خوبي نبود و بيكاري ناشي از سياستهاي رژيم شاه مردم را به ستوه آورده بود. برادرم بسيار كار مي كردند و من همواره از ايشان مي خواستم در روابط خود احتياط كنند و كمي هم به فكر خودشان باشند. ايشان بارها توسط منافقين تهديد به مرگ شده بودند، اما ابايي نداشتند تا براي مردم استان همه كار انجام دهند. محبوبيت ايشان روز به روز در حال افزايش بود و افراد منافق نمي توانستند يك مدير مردمي را در استان ببينند. | ||
برادرم در مساجد و تكيهها و مجامع عمومي سخنراني ميكرد و با منافقين مناظره مي كرد و به اعتراضات آنها پاسخ ميداد و آنها هم كه جواب منطقي و مستدلي نداشتند در مقابل حرفهاي آگاهانهی '''شهيدعلی انصاری''' جوابي براي گفتن نداشتند. برادرم به آنها مي گفت اگر جواب منطقي و مستندي داريد بايد بياييد و صحبت كنيد نه اينكه به روي مردم سلاح بكشيد، شما بياييد و براي مردم كار كنيد و در قبال آن از ما حقوق دريافت كنيد. دوست دارم در پايان اين مجال گوشههايي از دو نامهاي راكه برادرم در آن سالها براي من نوشته بود را دراينجا ذكر كنم. در يكي از نامههايي كه در اول خردادماه 1356 براي من نوشته بود آمده است : " برادرم رهرو كساني باشيد كه نعمت هدايت را به بهترين نحو آموختهاند و صبر و استقامت و مبارزه با ناملايمات را پيشه خود ساختهاند . برادرم احمد آقا! انسان در هر مرحلهای كه باشد در ابتدا بايد انسان بودن خود را اثبات كند و بعد از آن به مدرك تحصيلي خود افتخار كند. چه بسا افرادي كه به ظاهر داراي مدرك بالايي از نظر مدارج علمي باشند اما از انسانيت بويي نبرده باشند و در درجهي صفر قرار داشته باشند. " | برادرم در مساجد و تكيهها و مجامع عمومي سخنراني ميكرد و با منافقين مناظره مي كرد و به اعتراضات آنها پاسخ ميداد و آنها هم كه جواب منطقي و مستدلي نداشتند در مقابل حرفهاي آگاهانهی '''شهيدعلی انصاری''' جوابي براي گفتن نداشتند. برادرم به آنها مي گفت اگر جواب منطقي و مستندي داريد بايد بياييد و صحبت كنيد نه اينكه به روي مردم سلاح بكشيد، شما بياييد و براي مردم كار كنيد و در قبال آن از ما حقوق دريافت كنيد. دوست دارم در پايان اين مجال گوشههايي از دو نامهاي راكه برادرم در آن سالها براي من نوشته بود را دراينجا ذكر كنم. در يكي از نامههايي كه در اول خردادماه 1356 براي من نوشته بود آمده است : " برادرم رهرو كساني باشيد كه نعمت هدايت را به بهترين نحو آموختهاند و صبر و استقامت و مبارزه با ناملايمات را پيشه خود ساختهاند . برادرم احمد آقا! انسان در هر مرحلهای كه باشد در ابتدا بايد انسان بودن خود را اثبات كند و بعد از آن به مدرك تحصيلي خود افتخار كند. چه بسا افرادي كه به ظاهر داراي مدرك بالايي از نظر مدارج علمي باشند اما از انسانيت بويي نبرده باشند و در درجهي صفر قرار داشته باشند. " | ||
درنامه دوم ايشان در ابتداي سال 1357 براي تبريك نوروز براي من نامهای نوشته بودند كه در آن آمده است : " احمد آقا مي خواستم عيد و سال نو را به شما تبريک بگويم، اما ديدم طاغوت را بر گرده خود ديدن نه عيد است و نه نوروز. شما را به صبر و استقامت همراه با فرياد بر سر طاغوت زمانه دعوت ميكنم. " | درنامه دوم ايشان در ابتداي سال 1357 براي تبريك نوروز براي من نامهای نوشته بودند كه در آن آمده است : " احمد آقا مي خواستم عيد و سال نو را به شما تبريک بگويم، اما ديدم طاغوت را بر گرده خود ديدن نه عيد است و نه نوروز. شما را به صبر و استقامت همراه با فرياد بر سر طاغوت زمانه دعوت | ||
ميكنم. " | |||
== چگونگی شهادت علی انصاری و [[مهندس علیرضا نورانی]] (معاون عمرانی استانداری گیلان) از زبان همسر مهندس نورانی == | |||
از آنجا که استحقاق شهادت داشت و همیشه میگفت مردن در رختخواب برای مردان خدا ننگ است به شهادت و لقاء پروردگارش رسید. سحرگاه روز چهارم ماه رمضان سال ۱۴۰۳ مصادف با ۱۵ تیرماه سال ۶۰ بود. آن شب آقای '''مهندس انصاری'''، در منزل ما مهمان بودند. سحرگاه که برای صرف سحری بیدار شدیم، ده دقیقهای به اذان صبح مانده بود. خیلی سریع کمی غذا خوردیم و امساک کردیم. اذان گفته شد بعد از نماز خوابیدیم. ساعت نزدیک هفت صبح، '''نورانی''' بیدار شد و گفت دیرم شده و یک ربع بعد صدایم کرد و گفت: به بچهها غذا نمیدهی؟ گفتم آنها که خوابند، باشد تا بیدار شوند. گفت: من چراغ را خاموش میکنم. مهدی پسر بزرگمان بیدار شده بود. بعد خداحافظی کردند و رفتند. محل سکونت ما طبقهی پنجم یک ساختمان پنج طبقه واقع در '''خیابان لاکانی''' رشت بود تا گذشتن آنها از ۷۶ پله خوابم برد. ناگهان با صدای شلیک گلولهها از خواب پریدم. از پنجره به خیابان نگاه کردم، لحظهی بسیار دردناک و طاقت فرسایی بود. ماشین در پیاده رو در حالیکه درب طرف راننده باز بود و '''نورانی''' داخلش نشسته بود، دونفر مسلح دور و بر آن می پریدند و آخرین گلوله را به طرف '''نورانی''' شلیک کردند و پریدند روی موتوری که در خیابان در جهت خلاف روشن بود و گریختند. تا لحظهها موتور ترورییستها را با چشم تعقیب میکردم و از بالای ساختمان فریاد زدم بگیرینش. انگار کسی صدایم را نمیشنید. با عجله از پلههای طولانی پایین آمدم، ولی وقتی به پایین پلهها رسیدم هر دو شهید را به بیمارستان انتقال داده بودند. فریاد زدم نامسلمانها استاندار شما بود و آن یکی هم معاونش. فریاد میزدم مراهم ببرید، ولی کسی نبود که به حرفم گوش کند. چون نگران بچهها بودم و می ترسیدم بهدنبال من از پلهها سرازیر شوند ناچار من و مهدی پسرم با دنیایی از حزن و اندوه به بالا رفتیم. ده دقیقهای نمیدانستم چه کار کنم. من و مهدی گریه میکردیم. بچهها از صدای گریهی ما بیدار شدند. به یکی یکی می گفتم هادی جان، حامدجان، شما یتیم شدید بعد از آن بفکر تلفن افتادم و به لنگرود تلفن کردم و سپس استانداری را خبر کردم و تازه ساعت هشت صبح از استانداری آمدند و بعد متوجه شدیم که مهندس انصاری همانجا شهید شده بود و نورانی به احتمال یک درصد به تهران منتقل شده و از آنجا که استحقاق شهادت داشت و همیشه میگفت مردن در رختخواب برای مردان خدا ننگ است به شهادت و لقاء پروردگارش رسید و در روز بعد یعنی سه شنبه پنجم ماه مبارک رمضان با همسنگر و یارش، مهندس انصاری از میدان ذهاب رشت به طرف زادگاهش لنگرود تشییع و به خاک سپرده شد. | |||
== گلباران محل شهادت شهیدان نورانی و انصاری == | |||
بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان به مناسبت سی و نهمین سالروز عروج عارفانه و خونین استاندار مکتبی و خدمتگزار شهید دکتر علی اخوین انصاری برگزار کرد. گلباران محل شهادت شهیدان انصاری و نورانی ساعت ۸ صبح یکشنبه ۱۵ تیر ماه در رشت، خیابان لاکانی و ۱۰:۳۰ در گلزار مطهر شهدای رودسر انجام شد. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
* [[استاندار گیلان]] | * [[استاندار گیلان]] | ||
سطر ۳۰: | سطر ۳۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<ref>http://gh-rezadolati.blogfa.com/post/42 بیان</ref> | |||
<ref>http://1079.blogfa.com/post/230/- دانشگاه علوم پزشکی شهر کرد</ref> | |||
<ref>http://jahedkhabar.ir/1398/03/ زندگی نامهی شهید انصاری</ref> | |||
<ref>http://shabestan.ir/detail/News/946283 شهید انصاری به روایت همسرش</ref> | |||
سطر ۳۶: | سطر ۴۵: | ||
{{ترتیبپیشفرض:شهیدانصاری، علی}} | {{ترتیبپیشفرض:شهیدانصاری، علی}} | ||
[[رده:شهدای دههی ۶۰]] | [[رده:شهدای دههی ۶۰]] | ||
[[رده: ترورهای دههی ۶۰]] | [[رده: ترورهای دههی ۶۰]] | ||
[[رده:ترورهای منافقین]] | [[رده:ترورهای منافقین]] | ||
سطر ۴۲: | سطر ۵۰: | ||
[[رده:مسئول مردمی]] | [[رده:مسئول مردمی]] | ||
[[رده:ساده زیستی]] | [[رده:ساده زیستی]] | ||
[[رده:استانداران ایران]] | |||
[[رده:رشت]] | |||
[[رده:اهالی رودسر]] | |||
[[رده:دانشجوی دانشگاه تهران]] | |||
[[رده:شهدای ترور رشت]] | |||
[[رده:همراهان امام در فرانسه]] | |||
[[رده:انجمن اسلامی آمریکا]] | |||
[[رده:دانشکده ی فنی گیلان]] | |||
[[رده:گیلان]] | |||
[[رده: عناصر]] | |||
[[رده: وقایع]] | |||
[[رده: مراکز]] |