ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «مدافع حرمی که شهید سلامت شد»

از قصه‌ی ما
۱٬۰۰۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۵۶
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۱: سطر ۱:
[[پرونده:Shfarzane3.jpg|بندانگشتی|چپ]]
[[پرونده:Shfarzane3.jpg|بندانگشتی|چپ]]
[[پرونده:Shfarzane2.jpg|بندانگشتی|چپ|ایـستادن پای وطن «مـرد» می‌خواهد...]]
[[پرونده:Shfarzane2.jpg|بندانگشتی|چپ|ایـستادن پای وطن «مـرد» می‌خواهد...]]
[[پرونده:Shfarzane1.jpg|بندانگشتی|چپ]]


تمام هدفش خدمت به مردم و نظام بود. از همان دوران جوانی تمام تلاش خود را به کار گرفت تا در یک نهاد نظامی وارد شده و برای حفظ وطن گامی بردارد اما '''با آمدن میهمانی ناخوانده ای به نام ویروس کرونا وظیفه خود را به عنوان یک نیروی کادر درمانی برای حفظ جان بیماران دانست''' و از آن سنگر به این سنگر نقل مکان کرد.
تمام هدفش خدمت به مردم و نظام بود. از همان دوران جوانی تمام تلاش خود را به کار گرفت تا در یک نهاد نظامی وارد شده و برای حفظ وطن گامی بردارد اما '''با آمدن میهمانی ناخوانده ای به نام ویروس کرونا وظیفه خود را به عنوان یک نیروی کادر درمانی برای حفظ جان بیماران دانست''' و از آن سنگر به این سنگر نقل مکان کرد.
سطر ۸: سطر ۹:


== گریه کردن برای رفتن به سوریه==
== گریه کردن برای رفتن به سوریه==
مهدی فرزانه حدود هشت سال به‌عنوان بهیار در بیمارستان امام رضا (ع) آمل مشغول فعالیت بود. در سال ۱۳۹۵، به‌طور غیرمنتظره به سرش زد که به سوریه برود، در حالی‌که سه فرزند داشت، می‌گفت؛ ما خانواده شهادتیم، برای دفاع از ناموسم باید بروم...
خیرالنساء غلامی، مادر شهید در اینباره میگوید: مهدی برای رفتن به سوریه گریه می‌کرد تا به وی اجازه رفتن دهم و '''وقتی می‌گفتم اینجا هم خدمت است و پشت جبهه به مردم خدمت کن، می‌گفت: نه مادر دلم می خواهد به مردم سوریه کمک کنم و رفت.'''
خیرالنساء غلامی، مادر شهید در اینباره میگوید: مهدی برای رفتن به سوریه گریه می‌کرد تا به وی اجازه رفتن دهم و '''وقتی می‌گفتم اینجا هم خدمت است و پشت جبهه به مردم خدمت کن، می‌گفت: نه مادر دلم می خواهد به مردم سوریه کمک کنم و رفت.'''


یاسر فرزانه، برادر کوچک شهید در موردش گفت: زمانی که خواست به سوریه برود از رفتنش ناراضی بودم چون بهیار و دارای سه فرزند قد و نیم قد بود و به وی گفتم که راضی نیستم، گفت: بابابزرگ شهید شد و ما از خانواده شهادت هستیم. پس باید شهید دهیم. یادم هست آن سالی که داعش به مجلس حمله کرد، می‌گفت: داداش غیرتم اجازه نمی‌دهد و نمی‌توانم اینجا بمانم چرا که ناموس ما در این نظام هستند و برای دفاع باید رفت.
یاسر فرزانه، برادر کوچک شهید در موردش گفت: زمانی که خواست به سوریه برود از رفتنش ناراضی بودم چون بهیار و دارای سه فرزند قد و نیم قد بود و به وی گفتم که راضی نیستم، گفت: بابابزرگ شهید شد و ما از خانواده شهادت هستیم. پس باید شهید دهیم.
'''وی همچنین در عملیات آزادسازی شهر استراتژیک و مرزی ابوکمال پابه‌پای شهید سردار سلیمانی حضور داشت.'''
 
برادر شهید بازگو میکند که: پدربزرگ ما در حالی‌که بسیار شوخ‌طبع بود در سن ۶۴ سالگی به جبهه رفته بود، با خلقیات نیکویی که داشت به رزمندگان روحیه می‌داد، تا اینکه شهید شد، حاج مهدی ما شباهت زیادی به پدربزرگ داشت و گل سر سبد هر مجلس بود، روحیه بالایی داشت، با معرفت و لوتی صفت بود.
'''مهدی فرزانه همچنین در عملیات آزادسازی شهر استراتژیک و مرزی ابوکمال پابه‌پای شهید سردار سلیمانی حضور داشت.'''


== دفاع در جبهه کرونا ==
== دفاع در جبهه کرونا ==
مهدی فرزانه می‌دانست همسر، دو پسر و دختر قد و نیم قدشان در این دوران سخت کرونا به وی احتیاج دارند، اما یاری رساندن به هم وطنانش را مهم‌ترین وظیفه اش قرار داد.
دکتر طهماسبی، رئیس بیمارستان امام خمینی و حاج مهدی در بیمارستان امام رضا (ع) پرستار بود تا اینکه در زمان اوج شیوع کرونا، دکتر درخواست جذب نیرو‌های فعال را مطرح کرد، حاج مهدی هم برای ۶ ماه مامور به خدمت در بیمارستان امام خمینی شد.
 
'''وقتی از سوریه برگشت کمتر از دو روز برای کمک به بیماران کرونایی راهی بیمارستان بیمارستان امام خمینی (ره) آمل شد''' و وقتی به او می گفتند: حداقل بیشتر استراحت کن بعد بیمارستان برو می‌گفت: نه! خونم از خون دیگر همکارانم رنگین تر نیست و بیماران به من احتیاج دارند؛ وقتی برای استراحت به منزل  می آمد بیکار نمی‌نشست و با تلفن همراهش برای انجام کارهای خیرخواهانه برای دیگران قدم بر می‌داشت.
'''وقتی از سوریه برگشت کمتر از دو روز برای کمک به بیماران کرونایی راهی بیمارستان بیمارستان امام خمینی (ره) آمل شد''' و وقتی به او می گفتند: حداقل بیشتر استراحت کن بعد بیمارستان برو می‌گفت: نه! خونم از خون دیگر همکارانم رنگین تر نیست و بیماران به من احتیاج دارند؛ وقتی برای استراحت به منزل  می آمد بیکار نمی‌نشست و با تلفن همراهش برای انجام کارهای خیرخواهانه برای دیگران قدم بر می‌داشت.


سطر ۲۲: سطر ۲۸:
مادر در مورد مرگ فرزند شهیدش گفت: مهدی با وجود علائم خفیف بیماری و سرفه‌های کم به جای استراحت کردن به بیمارستان رفت و می‌گفت که باید به بیماران کمک کند، فکرش را نمی‌کردیم این علائم برای بیماری کرونا باشد چون مهدی خیلی قوی هیکل و شجاع بود، تصور نمی‌کردیم این بیماری وی را از پا بیاندازد.
مادر در مورد مرگ فرزند شهیدش گفت: مهدی با وجود علائم خفیف بیماری و سرفه‌های کم به جای استراحت کردن به بیمارستان رفت و می‌گفت که باید به بیماران کمک کند، فکرش را نمی‌کردیم این علائم برای بیماری کرونا باشد چون مهدی خیلی قوی هیکل و شجاع بود، تصور نمی‌کردیم این بیماری وی را از پا بیاندازد.


شهید فرزانه ساعتی قبل از مرگش طی دیدار با طهماسبی رئیس بیمارستان امام خمینی (ره) در بخش سی سی یو به دلیل ابتلا به ویروس کرونا دم از امید و برگشتن در بین همکاران و کادر درمانی می‌دهد، اما این بیماری منحوس بر وی پیروز شده و بهترین کادر درمانی در بخش بهیاری را با از کار انداختن قلبش، از پا می اندازد.
شهید فرزانه ساعتی قبل از مرگش طی دیدار با طهماسبی رئیس بیمارستان امام خمینی (ره) در بخش سی سی یو به دلیل ابتلا به ویروس کرونا صحبت از امید و برگشتن در بین همکاران و کادر درمانی را می‌دهد، اما این بیماری منحوس در 4 مرداد 99 بر وی پیروز شده و بهترین کادر درمانی در بخش بهیاری را با از کار انداختن قلبش، از پا می اندازد. متاسفانه چند روز بعد نیز دکتر طهماسبی هم به دلیل ابتلا به کرونا شهید شد.


شهید مهدی فرزانه جانش را برای بیماران، اسلام و قرآن داد؛ در سوریه با جان و دل زحمت کشید و به عنوان مدافع سلامت نیز برای بیماران از جانش مایه می‌گذاشت...
شهید مهدی فرزانه جانش را برای بیماران، اسلام و قرآن داد؛ در سوریه با جان و دل زحمت کشید و به عنوان مدافع سلامت نیز برای بیماران از جانش مایه می‌گذاشت...
۷۷۴

ویرایش