نفربر من كجاست؟

از قصه‌ی ما

«محدثه ملک» مصداق زن امدادگر ی است که در دوران جنگ سر نترسی داشت و همراه دیگر همکارانش برای کمک به رزمنده‌ها در هر نقطه از جبهه‌ها که لازم بود، حاضر می‌شد. او از‌ سال ۶۶ به‌ عنوان امدادگر وارد هلال ‌احمر شد. در عملیات‌های والفجر ۱۰، بمباران شیمیایی حلبچه و عملیات مرصاد به ‌عنوان امدادگر در بیمارستان صحرایی نبی‌اکرم(ص) و نقاهتگاه ۲۲ بهمن در کرمانشاه مشغول خدمت بود: «در یکی از مأموریت‌ها به کرمانشاه اعزام شدیم. اتوبوس ما حاوی 11 خانم بود؛ 5 امدادگر و 6 پرستار. همین‌ طور که به سمت کرمانشاه حرکت می‌کردیم کردها جلوی اتوبوس را گرفتند و وقتی متوجه شدند همه مسافران و امدادگران زن هستند باورشان نمی‌شد و فقط یک کلام گفتند شما همه دیوانه‌اید! بعد از عبور از این مرحله وقتی به منطقه رسیدیم در قالب سه گروه تقسیم شدیم؛ عده‌ای در بیمارستان صحرایی، عده‌ای در شهر و عده‌ای در نقاهتگاه 22 بهمن مشغول شدند. ما در نقاهتگاه 22 بهمن بودیم. برای پذیرش شیمیایی‌ها در یک زمین ورزشی بزرگ بی‌نور آماده شده بودیم. شب جمع زیادی از مجروحان شیمیایی را که از ناحیه چشم مجروح شده بودند، آوردند. هیچ‌کدام جایی را نمی‌دیدند. جلوی پای هر کدام یک جفت دمپایی قرار داده بودیم. یکی از جانبازها صدا کرد خانم پرستار نفربر من نیست؟ با تعجب پرسیدم نفربر چیست؟ با خنده گفت دمپایی‌هایم دیگر! جانبازان دیگر صدای او را شنیدند و او را شناختند. این شوخی باعث شد تا حدود 10-12 جانباز شیمیایی از ناحیه چشم که قدرت دیدن نداشتند در آن سالن همدیگر را پیدا کنند.»