نایب شهید برای مادران شهید
یکی از ایدههای جالب گروه جهادی «شهید حسن شاطری» در محلههای جنوب تهران، حمایت از پدران و مادران شهید است. پدران و مادران سالخورده که نباید در این روزهای کرونایی حتی برای خرید ملزومات زندگی از خانه بیرون بیایند؛ اما گفتن و نصیحت کردن که «در خانه بمانید و مراقب خودتان باشید» آسانترین کار است. گروه جهادی ایدهشان را عملیاتی کردند، هرچند کار بسیار پرمسئولیتی بود. برای اینکه پدرها و مادرهای شهدا در خانه بمانند، باید گوشبهفرمان این عزیزان میشدند و اوامر آنها را بر جان میخریدند. حداقل اینکه یکی باید جلوی دستشان باشد و خریدهای روزانهشان را انجام دهد. جالب است بدانید این طرح در محلهای به نام محله شهدا واقع در شهرری عملیاتی شده است. محله کوچکی که بالغبر ۱۰۰ شهید دارد و نزدیک به ۴۰ پدر مادر شهید در این محله زندگی میکنند. «محمدجواد صادقی» مسئول گروه جهادی شهید حسن شاطری میگوید: «وظیفه خودمان میدانستیم که در ابتدای این طرح از عزیزترینهای محلهمان حمایت کنیم. راستش از چند ماه پیش هم تعدادی از پسران جوان ۱۲ تا ۱۵ ساله به گروه جهادی مراجعه کرده بودند و اصرار میکردند که شریک فعالیتهای جهادی گروه باشند. حالا وقت مناسبی بود که نوجوانهای تازهنفس و عشق جهادی، خودی نشان دهند و از آنها برای اجرای طرح نایب شهید استفاده کنیم.» از «محمدجواد صادقی» میپرسم: پدر و مادرها چقدر با این طرح موافق بودند و همراهی کردند؟ صادقی میگوید: «بهتر است خودتان پرسوجو کنید. این شما و این آدرس آخرین مادر شهیدی است که همین امروز به دیدنشان رفتیم. صادقی میگوید: «این مادر شهید خیلی خوشتعریف و مهربان است؛ اما عکاسی نکنید چون ممکن است اعضای خانوادهاش ناراحت شوند.»
خانه علی اینجاست
پیدا کردن آدرس منزل شهید صالحی خیلی سخت نیست از همان ابتدای خیابان که آدرس منزل شهید صالحی را بپرسی همه با انگشت اشاره نشانت میدهند. ساختمان دوطبقه سیمانی که انگار سالهاست نیمهکاره مانده. زنگ میزنیم. خیلی دیر جواب میدهند. خودم را معرفی میکنم و بدون سؤال دیگری در باز میشود. مادر شهید چند پله را به استقبال آمده است. دعوت میکند که بنشینیم. بافاصله مینشینیم. میگویم: «ما امروز دومین مهمانهای ناخوانده شما هستیم.» لبخند میزند و میگوید: «مهمان حبیب خداست اما در کرونا نمیدانم بازهم این را میگویند یا نه؟» هر دو میخندیم. شمرده شمرده حرف میزند. باحوصله از مهمانهای ناخوانده چند ساعت پیش تعریف میکند که چقدر عزیز بودند: «ما قدیمیها هر اتفاقی که بیافتد میگوییم بازهم جای شکرش باقی است. مثل همین حالا که ویروس کرونا بدجور همه را خانهنشین کرده. البته قبل از کرونا من خانهنشین بودم. سن بالا، درد مفاصل و پلههای خانه، آدم را خانهنشین میکند». آنوقت دستش را آرامآرام روی پایش میکشد و انگار که درد پایش را کم کرده باشد. لبش به خنده باز میشود: «امروز بعد از مدتها زنگ خانهمان به صدا آمد بهزحمت بلند شدم و در را باز کردم. از پشت آیفون یکی با صدای مردانه گفت: «از بچههای مسجد هستم.» یادم نمیآمد که کدامشان است. پارسال که دست و پایی داشتم و برای نماز جماعت تا مسجد میرفتم. چند نفرشان را میشناختم، جوانهای رشید مسجد، وقتی جلو می آمدند و دست ادب به سینه میگذاشتند و سلام میکردند از ادبشان قند تو دلم آب میشد و یاد علی خودمان میافتادم. خلاصه بین حرفهایش شنیدم عضو گروههای جهادی محله است. بازهم نشناختمش. تا اینکه اسم مادرش را گفت، یادم آمد!«ای جانم پسر عفت خانم بود.» چند سال پیش هر وقت جلوی مسجد او را میدیدم به خودم میگفتم: اگر علی بود الآن همین قد و قواره بود.» فاطمه خانم سر برمیگرداند انگار میخواهد تصویر پسر شهیدش علی آقا را به ما معرفی کند. بازهم خنده میدود گوشه لبش و میگوید: «مادرهای شهید دلتنگی بچههایشان را اینطوری تاب میآورند.» باز برمیگردد سر قصه مهمانهای ناخوانده امروز: «پسر عفت از پشت آیفون گفت: «میخواهیم بیایم داخل منزلتان برای دیدن شما، پزشک و یکی از نوجوانهای محله هم همراهمان است اجازه میدهید؟ راستش نگاهی به دورتادور اتاق انداختم. خانه مرتب بود. آمدند بالا. نمیدانم انگار خیلی پیرتر شده بودم که پسر عفت آنقدر با تعجب به من نگاه میکرد؟ پزشک جوان و پسربچه ۱۵ ساله چشم از قاب عکس «علی» بر نمیداشتند. پزشک شروع کرد به پرسیدن حال و احوالم، گفتم: «خوبم، قند دارم. چربیدارم. هر چی که یک پیرزن میتواند داشته باشد من دارم و همه باهم خندیدیم. معاینهام کرد و فشارم را گرفت. ضربان قلبم را با گوشی شنید. داروهای داخل سبد طاقچه را یکییکی زیرورو کرد و چیزهایی نوشت.» فاطمه خانم کاغذی را جلو میآورد و میگوید این تکه کاغذ را هم گذاشت داخل سبد و گفت: «شماره تلفن همراهم را میگذارم داخل سبد داروهایتان، کاری داشتید حتماً به من زنگ بزنید.»
بازهم قصه، قصه رضایت است
«پزشک که حرف میزد پسر ۱۵ ساله دستبهسینه نشسته بود و زیرچشمی من را نگاه میکرد. گفتم خوبی پسرم؟ بهمحض اینکه حال پسر را پرسیدم. پسر عفت از فرصت استفاده کرد و گفت: «حاجخانم این پسر اسمش «علی» است، هماسم پسر شهید شما. علی آمده در این چند ماه که رفتوآمدها به خاطر ویروس کرونا محدودشده کنار دست شما باشد. اگر قبول کنید این نوجوان نایب علی خودتان باشد. کاری داشتید به علی بگویید، نانی خواستید بخرید، دارویی و... هر امری که داشتید علی گوشبهفرمان است. پسر عفت میگفت و من میشنیدم. نمیدانم چرا آنقدر گریهام گرفته بود. حالا من هیچ، نمیدانم چرا پسربچه که اینطور دستبهسینه جلوی من نشسته، بغضکرده بود. از قورت دادن آب گلویش میفهمیدم که بغضکرده. بازهم گوش دادم به پسر عفت، توضیح میداد: «خانه علی نزدیک به خانه شماست. پسر همسایه کوچه پشتی است از پدر و مادرش رضایت گرفته برای انجام این کار.»
فاطمه خانم آه کشداری میکشد و انگار کاسه چشمش پرشده باشد میگوید: «اسم رضایت را که آمد، یاد علی خودم افتادم که چقدر التماس میکرد که راضی شوم تا در سن ۱۵ سالگی به جبهه برود. من هم رضایت دادم. بچهام همین سن و سال علی همسایه بود که رفت. آخرین باری که برای مرخصی آمد داشتیم شام میخوردیم. وقتی آمد داخل اتاق، سایهاش افتاد روی سفره، اول نشناختمش. تا دیدمش برای قد و بالایش صلوات فرستادم بچهام دور از چشم من، توی جبهه قد کشیده بود. ناخواسته برای علی پسر همسایه پشتی صلوات فرستادم و به قد و بالایش فوت کردم. شماره تلفنش را با خط درشت روی کاغذ نوشت و گذاشت سر طاقچه که اگر کار داشتم زنگ بزنم. وقتی میرفت گفت: «نزدیک افطار برایتان نان داغ میآورم. رفتنش را که از روی پلهها میدیدم حس کردم این علی را علی خودم فرستاده. او نایب علی من بود. من این را باور داشتم.» همین یک مادر شهید کافی بود تا بفهمیم این طرح چقدر میتواند مؤثر باشد. صادقی توضیح میدهد: «اغلب نوجوانهای نایب شهید کارهای بیرون از منزل را انجام میدهند و گاهی منازل را ضدعفونی میکنند قبل از ورود به خانه شهدا به آنها آموزش دادهایم که چطور مراقب خودشان و مادرهای شهید باشند.
پزشکان جهادی در کرونا
حدود ۳۰ پزشک خیر در گروه جهادی «شهید حسن شاطری» فعالیت میکنند و تلاش میکنند در شرایط خاص به بیمارانی که شرح حالشان را به گروه جهادی اطلاع میدهند رسیدگی کنند. در بین آنها متخصص زنان، متخصص کودکان. پزشک عمومی و دندانپزشک نیز وجود دارد. هرچند کمک پزشکان طب سنتی در این شرایط بسیار پررنگ بوده است. دکتر «چاردولی» دکتر دندانپزشک و عضو گروه جهادی شهید شاطری نیز به دلیل شرایط انتقال ویروس مطب خود را در این چند ماه بسته است. او پیشازاین با گروهای جهادی متعددی همراه بوده است تا بتواند کمک حال نیازمندانی باشد که از پس هزینههای درمان دندانپزشکی بر نمیآیند. میگوید: «همین حالا که بسیاری از دندانپزشکان از ترس اشاعه ویروس کرونا، مطبهای خود را بستهاند. گروههای جهادی ما نمیتوانند به دردهای دندانی افراد جامعه بیتفاوت باشد. بنابراین در موارد حاد بدون اینکه بحث اقتصادی در میان باشد تلاش میکنیم به بیماران کمک کنیم تا در این شرایط سخت، زندگی برای آنها سختتر نشود. البته مراقبتهای بهداشتی بسیاری لازم است که نه بیمار و نه خود ما در معرض تهدید ویروس قرار نگیریم.»
تولدی دوباره برای ما
دکتر چاردولی یکی از خاطرات خود را وقتی همراه با گروه جهادی به استان سیستان و بلوچستان رسیدند اینطور روایت میکند: «چند روزی دریکی از روستاهای بسیار دورافتاده مستقر شدیم و تعداد زیادی از بیماران دندانی را ویزیت کردیم و حتی کارهای جراحی آنها را نیز انجام دادیم. تقریباً روزهای آخر بود. خانم بارداری را از بخش مامایی به ما معرفی کردند. لثههای او عفونت کرده بود و شکل و شمایل صورتش کاملاً بههمریخته شده بود. خطر اینجا بود که هر آن ممکن بود جنین او به دلیل عفونت زیاد تهدید به مرگ شود. مورد بسیار سختی بود تا بتوانیم جنین را از مرگ نجات بدهیم ما بهآرامی درمان را شروع کردیم و در حین تجویز دارو با شرایط ویژه؛ بخشی از لثههای او را نیز زیر نظر اساتید تهران جراحی کردیم. گروه جهادی پزشکی ما برای درمان آن خانم باردار مدت ۱۰ روز بیشتر از زمان برنامهریزیشده در آن روستا ماند، تا از بهبودی حال او مطمئن شویم.»
دانشجوهای شیمی محله ما
یکی دیگر از بخشهای مهم این گروه جهادی در همان ابتدای کار ضدعفونی کردن معابر بود. صادقی مسئول گروه جهادی توضیح میدهد: «وقتی همه گروهای جهادی معابر را ضدعفونی میکردند ما هم دستبهکار شدیم. حتی یکی از ویژگیهای طرح ما ضدعفونی کردن خانه سالمندان و افراد بیمار و حتی خانه بیماران کرونایی بود؛ ما وقتی کارمان را شروع کردیم که با کمبود مواد ضدعفونیکننده روبهرو شده بودیم. همه بچههای جهادی آماده به کمک بودند؛ اما کمبود امکانات دست ما را بسته بود. باید خودمان تلاش میکردیم. چند نفر از دانشجوهای که در دانشگاه شیمی میخواندند به کمک اساتیدشان فرمول مواد ضدعفونیکننده مناسب را مطالعه کردند و توانستیم همان موقع مواد ضدعفونی را خودمان تولید کنیم و حتی به دیگر محلهها هم ارسال کنیم.»
تجربه ۵ ساله در جهاد
اعضای گروه جهادی «شهید حسن شاطری» مثل همه گروهای جهادی، دو ماهی است که از تجربههای چندسالهشان برای حمایت از خانوادههایی استفاده میکنند که در بحران ویروس کرونا بیشتر از بقیه اقشار جامعه دچار خسران شدهاند. حمایت از نیازمندانی است که حتی در روزهای عادی، از پس خرج مخارج زندگیشان بر نمیآمدند. اکثرشان مشاغل دستفروشی و روز مزدی دارند و یا سرپرست خانوار ندارند. بیشتر گروههای جهادی بستههای معیشتی تهیه میکنند؛ اما آنچه کار این گروه مبتکر را از دیگران متفاوت میکند قرار دادن اقلام خاص غذایی دربستههای معیشتی است. محمدجواد صادقی درباره انتخاب اقلام میگوید: «اجناس داخل بستههای معیشتی گروه جهادی «شهید شاطری» بسیار متنوع است. با توجه به مطالعهای که روی سفره غذایی خانوادههای متوسط و نیازمند داشتیم و با کمک مشاوران طب سنتی و مشاوران رژیم غذایی توانستیم بسته معیشتی را انتخاب کنیم که حداقل یک ماه غذای یک خانواده ۴ نفره را تأمین کند. خیران برای هر بسته معیشتی حدود ۵۰۰ هزار تومان هزینه کردند؛ اما این بستهها دو برابر قیمت ارزش دارد چون ما برای هریک از اقلام به منبع اولیه مراجعه کردیم و جنس را علاوه بر اینکه از کارخانه یا از سر زمین خریداری کردیم. فروشندهها نیز بهعنوان شریک در کار خیر گروه جهادی اجناس را باقیمت بسیار پایینتر به ما میفروختند. بستههای معیشتی گروه جهادی شهید شاطری شامل گوشت، برنج، ماکارونی، رب، سیبزمینی، پیاز، تخممرغ، مربا، کدو، بادمجان، عسل هفت گیاه، انواع دمنوشها، مواد مغذی و... بود.»
شما باید قوت بگیرید
با دیدن تنوع زیاد اقلام داخل بستههای معیشتی که بین اهالی روستاهای شهرری در حال توزیع بود حسابی متعجب شدیم، اما توضیحات صادقی دراینباره جالب است: «در محدودهای زندگی میکنیم که میتوانیم سیبزمینی، بادمجان و کدو را از زمینهای کشاورزی واقع در ورامین باقیمت بسیار پایینتر از بازار خریداری کنیم. این در حالی است که هرکدام از این مواد غذایی برای خانوادههای فقیر یک وعده غذایی محسوب میشود و همچنین قرار دادن داروهای گیاهی، عسل هفت گیاه. دمنوشهای گرم، خرما، روغن زرد و چندین قلم دیگر که به توصیه پزشکان طب سنتی خریداریشده است تا مقاومت بدنی افراد در مبارزه با ویروس کرونا بیشتر شود.»
کارآفرینی در روزهای سخت
راهاندازی چرخخیاطیها برای دوختن ماسک از همان ابتدا در محلههای جنوب شهر شکل گرفت. یکی از همین کارگاهها در مسجد «سیدالشهدا» محله دولتآباد است. صادقی با اشاره به اهمیت استفاده از ماسک میگوید: «برای راهاندازی کارگاهها چندین هدف داشتیم. اول، کمک به اقشار آسیبپذیر که حداقل بتوانند در کارگاههای خیاطی با استفاده از پارچههایی که در اختیارشان قرار دادهایم به تعداد مشخصی برای خودشان ماسک بدوزند. دوم؛ توزیع ماسکها بین بیمارستانها و کادر درمان بود. سوم؛ برای اینکه بتوانیم برای افرادی که چرخکار و یا خیاط هستند و در این روزها کاروکاسبیشان کساد شده است کارآفرینی کنیم و بابت دوخت ماسک به آنها مبلغی را هرچند کم مزد کار بدهیم. بیشتر افرادی که با ما همکاری داشتند داوطلب بودند. در این شرایط توانستیم برای ۱۰ نفر اشتغالزایی کنیم افرادی که حداقل میتوانستند با درآمدشان از ماسک دوزی کمکخرج خانواده باشند.» گروه جهادی «شهید حسن شاطری» بیش از ۵ سال سابقه کار جهادی دارد و از تجربههایی که در این سالها اندوخته توانسته کمکهای بسیار زیادی را علاوه بر مناطق جنوبی تهران به دیگر شهرستانها کشور داشته باشد.
جستارهای وابسته