نامه به میرزا

از قصه‌ی ما

روسیه تازه انقلاب کرده بود. حکومت سوسیالیستی جانشین حکومت پادشاهی تزار شده بود. حکومت سوسیالیستی هم شعار حمایت از کارگران و زحمتکشان جهان را می‌داد. یک نامه به میرزا کوچک‌خان رسیده بود مبنی بر اینکه «حالا که شما برای کارگران و زحمتکشان ایران قیام کردی، ما حاضریم از هر نظر از شما حمایت کنیم. امضای نامه از طرف وابسته به حکومت سوسیالیستی شوروی بود. نامه خیلی مهمی بود ولی مهم‌تر اینکه نویسنده‌ نامه هنوز برای مردم ایران شناخته شده نبود. میرزا باید به ماهیت‌شان پی‌ می‌برد. تصمیم گرفت که خودش سری به لنکران بزند و از اوضاع و احوال کمیته انقلابی از نزدیک خبردار شود. راه درازی در پیش بود، علاوه بر حیوانات وحشی، سربازان قزاق و خان‌های منطقه همه به دنبالش بودند. فقط کافی بود تا شناسایی شود در این صورت مرگش حتمی بود. میرزا با پای پیاده با دونفر از مجاهدین جنگل «جمال سیاه» و «علی خلخالی» که «راه بلد» بودند، بدون اینکه به هیچ‌کس از افراد نهضت اطلاع دهد به‌سوی لنکران به راه افتاد. برای اینکه شناسایی نشوند، لباس مبدل پوشیدند در روز سوم بود که آذوقه‌شان تمام شد. یکی از همراهان به بازار رفت ولی شناسایی شد و توسط داروغه شهر دستگیر شد. دقایقی بعد طالشی‌های خانِ طالش، بالای سر میرزا رسیدند. میرزا به فکرش رسید که در اینجا توسل به خشونت فایده ندارد و باید با راهنمایی خرد و تدبیر به چاره‌جویی پرداخت. او با جملات نرم و دلنشین با طالشی‌ها صحبت کرد و طالشی‌ها را راضی کرد که به مسافرین کاری نداشته باشند و مسافرین قول می‌دهند که سریع از منطقه طالش دور شوند. طالشی‌ها به طمع دریافت انعام کلان از جمال‌سیاه، بدون اینکه به هویت همه دستگیرشدگان پی ببرند، آن‌ها را مرخص می‌کنند. البته‌ آن‌ها تا هنگام وصول پاسخ خان طالش، علی خلخالی را در حبس نگه داشتند و دو نفر دیگر راه خود را ادامه دادند.