محمد

از قصه‌ی ما
شهید محمد تورانی

تولد تا کار

شهید محمد تورانی فرزند گلبرار در ۲ شهریور ۱۳۳۶ در روستای ایلال چهاردانگه شهرستان ساری از استان مازندران متولد شد. او در حوزه علمیه ساری در مسجد مصطفی خان درس حوزی خواند. در سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان “ساری” پیوست و در تمام مراحل خدمت اعم از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسیار فعال و کوشا بود. از جمله آن نفوذ در تشکیلات گروهک منافقین در شهرستان ساری می باشد که این شهید با اجازه مسئولین وقت سردار متولیان، سردار شهید طوسی، سردار شهید محمدیان، با مراعات تمام جوانب امنیتی جهت نفوذ به تشکیلات منافقین به طور سوری از سپاه اخراج گردید. این اخراج طوری انجام گرفت که آبرو و اعتبارشهید در بین افراد حزب اللّهی و پاسداران رفت به طوری که هر کس به ایشان می رسید، می گفت : منافق از سپاه برو و سپاه جای شما افراد منافق نیست، حتی بعضی از مواقع از دست برادران سپاه کتک هم می خورد. پس از اینکه قضیه نفاق ایشان مطرح شد، چندین بار همسرشان تصمیم به جدایی از ایشان گرفتند. ولی اطرافیان می گفتند: حالا کمی صبر کنید شاید خداوند چاره سازی کند و مشکل حل شود . انشاءاللّه عقل بر سرش می آید و از این افراد بی وطن جدا می شود. در آن زمان در و دیوارهای خانه توسط خانمش مملو از شعارهای مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه بود و ایشان هم مظلومانه در منزل سکوت می کرد .

اخراج از سپاه

موضوع از آنجایی شروع می شود که شهید تورانی متوجه شدند که چند نفر از دوستان و آشنایان گذشته در بیرون مشغول جمع آوری سلاح و مهمات غیر قانونی می باشند و این موضوع را با شهید محمدیان و شهید طوسی در میان می گذارند که این عزیزان با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متولیان تصمیم می گیرند که ایشان را به عنوان منافق از سپاه اخراج کنند. در مرحله اول شایعه اخراج در سپاه مطرح شد. در یک جو ناباوری همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهایی که خانواده تورانی را می شناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته است . با همه ناباوری و حیرانی، این خبر سریع و جدی مطرح شد که همه باور کردند حتی همسر و بستگانش، لذا تورانی مظلومانه با سپاه خداحافظی کرد. اما فرماندهان بی کار ننشستند، قدم بعدی او ارتباط با کتابخانه رسالت بود که یکی از برادران پاسدار مسئول آنجا بود. فصل بهار و تابستان و با توجه به شرایط با پول سپاه یک دستگاه آبمیوه گیری و شربت سازی و ماشین بستنی و یخچال به طور غیر مستقیم برای ایشان خریداری گردید و با اشاره سپاه ایشان برق مغازه خود را از خانه رسالت تامین می کرد و پس از مدتی به دستور فرماندهان سپاه برای عادی جلوه دادن موضوع نفاق این شهید برق این دستگاه یخچال سیار را قطع کردند و ایشان مجبور شدند مثلاً دستگاه را به نصف قیمت خریداری شده بفروش برسانند. در مرحله بعد فرماندهان محترم سپاه تصمیم می گیرند که یک دستگاه موتور سیکلت برای شهید محمدیان خریداری کنند که از طریق ایشان به شهید تورانی فروخته شود. این معامله انجام می شود و پس از مدتی که مثلاً سپاه متوجه این معامله می شود، به شهید محمدیان تذکر داده می شود که به لحاض پاسدار بودنتان حق معامله با افراد منافق (شهید تورانی) را نداشته و باید این معامله را به هم بزنید ، شهید محمدیان نیز موتور سیکلت را از ایشان پس گرفته و به دیگری می فروشد .البته تمام این ها فشارهایی برای عادی سازی مسائل و تحلیل جهت انجام مأموریت شهید تورانی بوده است. شهید بزرگوار تورانی فردی تیز هوش و دارای شم اطلاعاتی بسیار بالایی بود . ایشان گفته بودند که من این توانایی را دارم که با آنها (منافقان) ارتباط برقرار کنم. در هر حال ایشان در این راه زحمات بسیار زیادی را متحمل شده است. لازم به توضیح است که شهید تورانی در آن بحران ترور منافقین در چندین مرحله برادران را از عملیات هایی که از آنها مطلع شده بود با خبر می کردند به طور نمونه روزی در خیابان انقلاب ساری برادر پاسداری که قرار بود مورد ترور منافقین واقع شود، شهید تورانی وقتی آن برادر پاسدار را می بیند به ایشان اطلاع می دهد که مواظب باشید که می خواهند شما را بزنند، اما آن برادر پاسدار با توهین به این شهید می گوید شما مواظب خودت باش، پس از اینکه چند قدمی از ایشان دور می شود مورد حمله قرار می گیرد، اما گلوله به ایشان اصابت نمی کند. تاریخ ۱۵/۷/۶۰ بود که با همکاری این شهید بزرگوار تیم منافقین و خانه تیمی آنها را به همراه چندین قبضه اسلحه و مهمات و تعداد زیادی از ضد انقلاب به دست مردان سپاه دستگیر و منهدم شد. پی از این قضیه، با توجه به ارتباطی که با (دمکرات وکومله برقرار کرده بود به اتفاق شهید طوسی، شهید محمدیان، برادر کریم کریمی و برادر سورکی آزاد به ارومیه رفت. ایشان توانسته بود چندین قبضه اسلحه از آنان خریداری کند و با یکی از فروشندگان سلاح، آنرا با اتوبوس تا تهران بیاورد که در یکی از ایست بازرسی ها توسط اسکورت نا محسوس توسط برادران طوسی، محمدیان، سورکی آزاد و کریمی فروشنده سلاح دستگیر می شود.

بازگشت به سپاه

پس از اینکه شهید تورانی به دو مأموریت خود پایان داد در اواخر مهر ماه سال ۶۰ رسماً وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساری شده و مجدداً لباس سبز پاسداری را به تن کرده و یکبار دیگر دوستان و همرزمان او با شادمانی و شرمندگی او را به آغوش گرم خود گرفتند . شادمانی از محبت و لطف خدا که دشمن نتوانسته بود یکی از برادران پاسدار را از جمع خانواده سپاهی جدا کند و سنگ بی دفاعی یاران امام علی (ع) در عصر و زمانه ما پایه گذاری نشده است . اما شرمندگی از آن جهت که چرا آنقدر به این شهید عزیز توهین کردند و آبرویش را بردند و کتکش زدند و آرزوی مرگش را داشتند .اما این شادی و شرمندگی خیلی به طول نینجامید .

شهادت

پس از اینکه شهید عزیز به جمع خانواده سپاه باز می گردد مأموریت می یابد که دوره اطلاعات را طی کند و برای موفقیت های بعدی از تجربیات علمی نیز بهره مند گردد. لذا عازم چالوس (منطقه ۳ سپاه گیلان و مازندران) می شود. پس از چند روز ماندن ایشان در چالوس مصادف می شود با حمله گروه ضد انقلاب موسوم به “سربداران جنگل” در” آمل”. گروه هایی برای مقابله با این ضد انقلاب از اطراف به منطقه عازم می شوند که گروههای اعزامی به دو دسته تقسیم می شوند . دسته اول چند گروه است به عنوان چکش و گروه دوم سندان عملیات را شروع می کند که گروه شهید طوسی و گروه تورانی و چند گروه دیگر به عنوان گروه چکش عملیات را آغاز می کنند و گروه شهید محمدیان و چند گروه دیگر به عنوان گروه سندان از قسمت برنامه ریزی شده عملیات را پی می گیرند . با غروب افتاب روز ۲۲ آبان ماه ۱۳۶۰ آفتاب عمر شهید محمد تورانی به همراه دوست همرزمش شهید شعبان کاظمی غروب کرده و از جمع پاسداران ساری جدا می شوند و به لقاء حق پیوستند.

کشف پیکر شهید

جنازه پاک و مطهر شهید کاظمی پس از انتقال به بیمارستان به ساری منتقل می شود و تشیع گردید اما جنازه پاک شهید تورانی همچنان مظلومانه در جنگل “آمل”باقی مانده و به دست ضد انقلابیون کور دل افتاد. از تاریخ شهادت ایشان در ۲۲/۸/۶۰ تا مورخه ۱۱/۱۱/۶۰ کسی خبری از جنازه مطهر این شهید نداشت. و پس از اینکه ضد انقلابیون موسوم به” سربداران جنگل “حمله به شهر آمل را شروع کردند با همکاری برادران پاسدار و ارتش و بقیه نیروهای مسلح آنها را منهدم کردند، عده ای از آنها کشته و عده ای هم به اسارت رسیدند و در بازجویی که از آن مزدوران به عمل آمد معلوم شد آنها جنازه بی جان یا نیمه جان شهید تورانی را گرفتند و پس از جدا کردن سر از بدنش، جنازه اطهرش را به آتش کشاندند و با راهنمایی آنها تکه هایی از جنازه آن بزرگوار که ۲ کیلو هم نمی شد ، روی دست ملائک و دوستان و آشنایان و همرزمان ساروی از مسجد “ساری” به گلزار شهدا تشیع گردید.

آثار

کتاب عملیات نفوذ