عالمی که پایش را قطع کردند اما پا از میدان نکشید.
عالمی (آیت الله غفاری )که پایش را قطع کردند اما پا از میدان نکشید.
آيت الله غفاري با روحية قوي در بازجوييهاي انجام شده عملاً مآموران را در نيل به اهدافشان ناكام ميگذارد و همواره در تمامی بازجوییها و نوشته ها از امام با عظمت یاد می کرد. حتی بارها دستگیری و شکنجه های بسیار هم ایشان را از راهی که استوار در آن قدم نهاده بود بازنگذاشت.
زندگی نامه و تحصیل:
آيت الله حسين غفاري در سال 1335 هـ.ق مصادف با 1295شمسی در روستاي دهخوارقان تبريز ( آذر شهر ) متولد شدند. ایشان در دوران كودكي پدرش که كشاورزي زحمتكش بود را از دست داد و از همان دوران (6-7 سالگي) مجبور شد، همپاي برادر و خواهر براي تأمين هزينههاي زندگي به كشاورزي و كارگري بپردازد.
وی از شش سالگی تحصیل را آغاز نمود و مرحله مقدمات دروس حوزه را از حاج شيخ علي و ميرزا محمد حسن منطقي فرا گرفت و رسائل و مكاسب شيخ انصاري را نزد دائياش حجت الاسلام حاج سيد محسن مير غفاري آغاز كرد و در تمام اين مدت تحصيل نصف روز را كار ميكرد و نصف روز را به تحصيل علم و دانش ميگذراند. او بعد از پایان علوم مقدماتی وارد حوزه علمیه تبریز شد.
در حوزه علمیه تبریز از جلسه درس بزرگان، کسب دانش نمود. او در حوزه علمیه تبریز برجستگی خاصی از خود نشان داد تا آنجا که زبانزد همدرسان و هم بحث هایش شده بود و اساتید وی نیز از تلاش و فعالیت او اظهار رضایت می کردند.
پس از مدتی برای بهره گیری از اساتید قم از تبریز به قم هجرت کرد و در حوزه علمیه قم، فقه و اصول و مراحل عالی را از محضر بزرگان فرزانه ای چون آیات عظام فیض قمی - بروجردی و خوانساری فراگرفت.
اساتید این بزرگوار:
آیت الله حسین غفاری در طول حیات خود از استادان فرزانه ای بهره گرفت که از جمله عبارتند از:
امام خمینی (ره)
آیة الله آقا سید محمد حجت کوه کمره ای (ره)
آیة الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی (ره)
علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان (ره)
آیة الله آقا سید احمد خوانساری و سيدمحمدتقي خوانساري (ره)
آیة الله آقا سید محسن میر غفاری آذرشهری
آیة الله حاج میرزا علی مقدس (مشهور به جاج مقدس آقا)
آیة الله حاج شیخ علی پیشنماز دهخوارقانی مشهور به (توتونچیان)
آیة الله آمیرزا محمد حسن منطقی دهخوارقانی
آیت الله سيد حسين بروجردي
ازدواج و ساده زیستی
در دوران تحصيل، ایشان با خانواده روحاني مجاهد و فرزانه آية الله ميرزا علي مقدسي تبريزي از علماي بصير و آگاه دوران و صاحب هفته نامه "الدين و الحيات" آشنا ميشود. اين آشنائي زمينه ساز ازدواج مبارك ايشان با دختر ميرزا علي مقدسي ميشود. علاقه شخص ميرزا علي و شناخت ايشان از سجاياي اخلاقي آية الله غفاري باعث ميشود كه خود، شخصا پيشنهاد ازدواج با دخترش را به او اعلام نمايد.
آية الله غفاري و همسرش زندگي خود را با جهيزيه ساده و مختصري كه همسرش به همراه آورده بود، در يك زيرزمين محقر استيجاري در يكي از فقيرترين محلات شهر قم به نام باغ پنبه آغاز ميكند و تا پایان عمر با ساده ترین سبک زندگی تمامی درجات عالی علم و معرفت و زندگی مبارزاتی خود را می گذرانند.
فعالیت های انقلابی و مبارزاتی
آية الله غفاري شخصيتي بزرگوار، مبارزي بي باك و نستوه و عالمي پرهيزگار بود. وی در سالهاي قبل از 1341 (هـ. ش) در قالب تبليغ و ارشاد ديني و آگاه سازي مردم در نقاط مختلف كشور مشغول به فعالیت و مبارزه بود، در سال 1342 در جريان نهضت عمومي علما شرکت داشتند و همچنین سخنرانيهائي را عليه تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي ايراد كردند.
ایشان همچنین به همراه ساير علماي تهران در تحريم انقلاب سفيد اعلاميههائي را صادر كرده و پس از وقايع مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز در فروردين سال 1342 سخرانيهاي شديد اللحني را در مسجد الهادي (ع) ايراد نمود.
به دنبال همين فعاليتها در دي ماه 1343 دو روز پس از سخنراني پر شور و افشاگرانه اش در مسجد خاتم الأوصياء توسط مأموران شهرباني دستگير و زنداني ميشود
وی در زندان هم به فعاليتهاي علمي تبليغي خود ادامه ميداد و سعي ميكرد 8 ساعت مطالعه كند و 4 ساعت هم نهج البلاغه و قرآن، فقه و تاريخ به برادران درس ميداد.
محبوبیت شهید غفاری نزد زندانیان
در یکی از روزهای سرد زمستان مسؤولان زندان برای آزار و اذیت زندانیان پتوهای آنها را بردند و به هر کدام یک پتو دادند که هم زیرانداز بود و هم روانداز. هیچ کس نمی توانست از شدت سرما در آنجا بخوابد.
ساعت ده شب شهید غفاری به پشت درِ زندان رفت و در را محکم زد. چپی ها و مجاهدین هم ایستاده بودند و هیچ کس جرأت اعتراض نداشت تا اینکه مسؤولان زندان حاضر شدند. شهید غفاری به آنها گفت: این آقایان سردشان است پتوهای آقایان را بدهید.
مسؤول زندان برای آنکه نفاق ایجاد کند گفت: آقای شیخ! شما دیگر چرا از این منافقین و کمونیست ها دفاع می کنید.
شهید غفاری در جواب گفت: هر چه هستند کمونیست ها با مسلمانها فرق نمی کنند یا این آقایان را ببرید بکشید یا اگر قرار است زنده بمانند پتوهایشان را بدهید، هوا سرد است... اگر شما فکر آنها را قبول ندارید من هم قبول ندارم ولی انسان باید از شرایط انسانی برخوردار باشد پتوهایشان را بدهید.
مسؤول زندان باز گفت: آقای شیخ بگو پتوی من را بدهید تا پتوی تو یک نفر را بدهیم.
شهید غفاری گفت: ما اگر می خواستیم « من» باشیم اینجا نمی آمدیم اینجا که آمدیم برای آن است که « ما» بودیم من سردم نیست بدنم سالم و قوی است آقایان سردشان است اگر پتوها را ندهید همگی اعتراض می کنند و جنجال به راه خواهیم انداخت سپس ما همه شروع می کنیم به نماز خواندن آقایانی هم که خود را مارکسیست نشان می دهند نماز خواهند خواند. حالا پتوها را می دهید یا زندان را به هم بریزیم و درها را بشکنیم.
مسؤول زندان گفت: آقای شیخ اگر جنجال راه بیندازی کتک مفصل خواهی خورد.
کم کم صدای زندانیان در آمد و به تدریج صداها اوج گرفت و حیاط زندان شلوغ شد در نتیجه آنها مجبور شدند پتوها را برگردانند. پتوها که به داخل زندان آورده شد، صدای صلوات که سمبل بچه های مسلمان بود، بلند شد بعد از این واقع تعدادی از مارکسیست ها به او مراجعه کردند تا نماز بخوانند و شهید غفاری نماز را به آنها آموزش داد. آن شهید مجاهد در مباحثه با یکی از سران و رهبران مجاهدین به او گفت: « تو که سواد نداری و درس نخوانده ای تا رهبری فکری آنها را داشته باشی» او قبول کرده و مطالعات ابتدایی اسلام را شروع نمود.
در اثر این مباحثه آن شخص دیگر در زندان به عنوان رهبر فکری شناخته نمی شد و بسیاری از چپی ها مسلمان شدند و تعدادی از مجاهدین از عقایدشان دست برداشتند از آن پس اذان گفتن نیز شروع شد و به دنبال آن نماز جماعت برپا گردید که شهید غفاری امام جماعت آن بود.
آخرین ملاقات و وصایا
آخرین ملاقات خانواده شهید با او در زندان قصر انجام شد. در روزهای آخر زندان شهید غفاری در اثر شکنجه قادر نبود با پای خودش برای ملاقات حاضر شود دو نفر مأمور زیر بغل او را گرفته، در حالی که روی زمین می کشیدند برای ملاقات آوردند.
سر و صورت او نیز به شدت مضروب شده بود. وقتی سرش را بلند کرد تا خانواده اش را ببیند اولین کمله ای که گفت این بود:
« این آخرین ملاقات من با شماست، من دیگر بعید می دانم بیش از این بتوانم مقاومت کنم. خانواده او گریستند و او نیز گریه کرد. خانواده اش به او گفتند گریه نکن ناراحت می شویم. او گفت نمی خواهم گریه کنم ولی بدنم خیلی درد می کند، بدنم را خرد کرده اند.»
سپس به همسرش گفت: کتک خوردن ارثیه ای بود که ما از امام موسی بن جعفر (ع)به ارث بردیم. این ارثیه را حفظ کنید. شما حتما هوای فرزندانت را داشته باش.
و به فرزندش خطاب کرد:
پسرم روحانیت را ول نکنی، من راضی نخواهم بود اگر شغل دیگری را انتخاب کنی، همین درس را که شروع کردی و به اینجا رساندی، همین را ادامه می دهی و مبادا از این راه برگردی و مواظب مادر باش. خیر دنیا و آخرت تو در آمدن به کسوت روحانیت است. بیا به عنوان حامی دین و دفاع از امام صادق (ع)این راه را انتخاب کن...
برو خدا را شکر کن که مردم وقتی ما را می بینند یاد « اللهم صل علی محمد و آل محمد» می افتند و این کلمات را می گویند و یاد فساد و فحشاء و دزدی نمی افتند. درست است که به مسخره می گویند اما وقتی چهره ما را می بینند صلوات برای آنها تداعی می شود و این خودش خیلی مهم است...
به جای تعقیبات نماز اگر بنشینی و کتاب جبر و مثلثات را باز کنی و بخوانی، من به تو قول می دهم که خداوند به عنوان تعقیب نماز صبح از تو قبول خواهد کرد.
شهادت آیت الله حسین غفاری
ایشان بارها توسط ماموران رژیم ظالم سیتم شاهی دستگیر شدند، از جمله 15 خرداد 1342، هنگامیکه از سخنرانی برگشته بود، ماموران به خانه اش حمله کرده و او را دستگیر و زندانی و در زندان شهربانی مورد بازجویی و شکنجه قرار دادند. پس از آزادی، همچنان به مبارزه خود ادامه داد و بار دیگر توسط ساواک دستگیر شد.
آیت الله غفاری طی سالهای 53-1350 به مبارزات خود شکل تازه ای داد و کمتر در میان آشنایان ظاهر می شد، در تیر ماه 1353، در تهران دستگیر شد و این آخرین دوران زندان این مبارز نستوه بود.
وی سرانجام در زندان براثر شكنجه و فشارهای وارده در تاریخ ششم دیماه 1353 به شهادت رسید. اداره ساواك دو روز پس از آن، در شانزدهم دیماه خبر فوت ایشان را به خانواده وی اعلام و از آنان درخواست كرد كه بیسروصدا و بیآنكه به كسی چیزی بگویند برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش مراجعه كنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری نمود و لذا اداره امنیت مجبور شد به منظور تدفین مخفیانه، جنازه او را شبانه به قم بفرستد.
به این ترتیب طلاب و مردم قم از موضوع باخبر شده و بهطرز باشكوهی در تشییع جنازه او در صبح روز هفتم دیماه شركت كردند. در مسیر تشییع جنازه به سمت حرم حضرت معصومه(ع)، تعدادی از مراجع تقلید نیز به مردم پیوستند. حاضران در این مراسم شعارهایی نیز علیه حكومت سردادند كه به دستگیری تعدادی از طلاب منجر شد.
چند روز بعد، آیتاللهالعظمی گلپایگانی مراسم ختم باشكوهی را برای مرحوم آیتالله شیخحسین غفاری در مسجد اعظم قم برگزار كرد.