روایتی تاریخی از مقاومت جانانه «آریو برزن» و یارانش در برابر اسکندر
شکست ایرانیان در «گوگامل» فاجعه بار بود. اسکندر مقدونی با لشکر جرارش، توانست استحکامات دفاعی سپاهیان هخامنشی را در هم بشکند. با فرار داریوش سوم از میدان جنگ، مصیبت کامل شد. حالا اسکندر خود را در تخت جمشید، پایتخت سنتی هخامنشیان میدید که نزدیک به دو قرن، شهر نخست جهان و مرکز تعیین کننده قدرت در سراسر دنیای متمدن آن روزگار بود. او برای رسیدن به آرزویش، تنها باید از کوههای سر به فلک کشیده زاگرس عبور میکرد. لشکریان شاه مقدونیه که بیشتر آنها را یونانیان تشکیل می دادند، پس از مدتی درنگ در «اربل»، پیشروی به سمت پارس را آغاز کردند. اسکندر، سرمست از پیروزی های پیدرپی، شهر به شهر را اشغال میکرد و پیش میآمد. ایرانیان فرصت بازسازی سپاه خود را نداشتند، به همین دلیل، مقاومتی درخور در برابر لشکر اسکندر، سازمان دهی نشد. مهاجمان که شرایط را به سود خود میدیدند، دست به چپاول و غارت گشودند. اما هنگامی که به «دربند پارس» نزدیک شدند، شرایط به صورتی حیرتانگیز تغییر کرد. هسته مقاومت در «دربند پارس» آنجا، در «دربند پارس»، پنج هزار سرباز دلاور ایرانی، انتظار سردار مغرور مقدونی را میکشیدند. کسی نمیداند کِی و چگونه، این سربازان خود را به دروازه طبیعی پارس رسانده بودند، اما آن ها درست در زمان مقرر، استحکامات و خطوط دفاعی خود را در این منطقه برقرار کردند و به انتظار نشستند. فرمانده سربازان ایرانی، آریوبرزن، دلاوری پارسینژاد بود. برخلاف سپاهیان داریوش سوم در «گوگامل» که از اقوام مختلف تابع هخامنشیان تشکیل شده بودند، سربازان آریوبرزن یکدست ایرانی بودند. آن ها قصد داشتند برای دفاع از وطنشان، تا آخرین قطره خون ایستادگی کنند. برای آریوبرزن و یارانش، عقبنشینی معنا نداشت. چرا که عبور سپاه غارتگر اسکندر از تنگه «دربند پارس» به معنای سقوط کامل ایران و اشغال آن به دست متجاوزان بود.