خاطره ای از یک خلبان در دوره پهلوی

از قصه‌ی ما

نظری خاطره دیگری از زبان خلبان زمان شاه بیان می کند. این خلبان در خاطراتش نوشته است: از دفتر فرح با ما تماس گرفتند که باید جعبه ای را ازفرانسه برای دفترش تحویل بگیرم. وقتی خواستیم پرواز را شروع کنم مشخص شد یکی از قطعه های هواپیما به مشکل برخورده است یکی از خلبانان دیگر با هواپیمای دیگر به فرانسه رفت تا آن قطعه را تهیه کند بالاخره به فرانسه رفتم وجعبه را تحویل گرفتم. وقتی به ایران بازگشتم با دفتر فرح تماس گرفتم که شخصی را برای تحویل جعبه بفرستند اما ایشان گفتند از دریافت جعبه انصراف داده است و محموله داخل جعبه را بین خلبانان تقسیم کنیم وقتی داخل جعبه را باز کردیم دیدیم پر از خوشه های انگور است من با خودم حساب کردم در کشوری که اکثر مردم آن در حلبی آباد زندگی می کنند درباریان برای هر دانه انگور 4 دلار خرج می کنند و آن را به راحتی بدل وبخشش می کند [۱]

  1. نظری