جایز نیست حقوق بگیرم

از قصه‌ی ما

هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و می گفت همه درآمدم متعلق به شماست. التبه ایشان یک دفعه هم حتی از دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به خانه نیاورد. می گفت جایز نیست در حالی که این همه مستضعف است حقوق دادگستری و گفتم آقا از فروشگاه دادگستری یک لامپ بیاورید، همان جا گفتند نه هرگز، خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما شمع روشن کنید، بنشینید، بهتر از این است که من مال دادگستری را بیاورم. این قدر پرهیز می کرد ایشان از حلال و حرام، از دروغ و غیبت و غیره. اصلا یک سمبلی بود چه در جامعه، چه در خانه، کوچکترین چیزی ما از ایشان نتوانستیم ببینیم که باعث ناراحتی ما بشود. [۱]

  1. عزت الشریعه مدرس خاتون آبادی