انقلاب عباس را سراپا حركت و خروش كرده بود

از قصه‌ی ما

همان طور كه ذكر شد چند ماه اول انقلاب براي عباس مثل بقيه جوان‌هاي سر تا پا انرژي شده كشور، به پاسداري از انقلاب گذشت، شده بود مصداق E= MC2 ؛از گشت زني در خيابان‌ها و تعقيب ضد انقلابيون و طاغوتيان فراري تا كار با داس در مزارع. سپاه كاشان خيلي زود سامان گرفت. خرداد ماه 58 كه نطفه سپاه كاشان بسته شد، عباس هم از قافله عقب نماند و همان دور اول رفت و اسمش را نوشت. در گزينش قبول شد و چون خدمت سربازي هم رفته بود به عنوان يك نيروي موثر و فعال در كارهاي آموزش نظامي جاي پايش را پيدا كرد. آن روزها هر كس كه وارد سپاه مي‌شد، اگر آموزش نظامي ديده بود يا سابقه مبارزات مسلحانه داشت خيلي زود تا حد فرماندهي تيم يا گروهان يا گردان بالا مي‌آمد، اما عباس به دليل روحيات خاصش كمتر جلوي ديد بود و بي‌سر و صدايي او هم مزيد بر علت مي‌شد تا زياد سر زبان‌ها نيفتد و چشمگير نشود. بيشتر به كارهاي فردي و تكي (و احتمالا يواشكي) علاقه نشان مي‌داد و در اين زمينه خيلي هم مستعد بود. ر ابتداي امر هم كسي از قيافه او نمي‌توانست متوجه درونيات و تفكراتش بشود. همان طور كه ذكر شد انقلاب عباس را سراپا حركت و خروش كرده بود ولي بي هاي و هويي و آرامش روحي او كماكان باقي بود.