اعدام زندانیان

از قصه‌ی ما

تیمورتاش شده بود حکمران گیلان. آمده بود تا جنگلی‌ها را خفه کند. دستور داده بود به هر کسی که مظنون شدند دستگیرش کنند. این‌قدر دستگیر کرده بودند که زندان‌ها پر شد. دیگر زندانی‌ها را توی انبارهای نوغان(پیله کرم ابریشم) نگه می‌داشتند. هر روز هم چندنفری باید اعدام می‌شدند. البته فرق نمی‌کرد زندانی چه کسی باشد. مأمورها یک نفر را به‌نام احمد یا محمود صدا می‌کردند و اگر دیده می‌شد کسی خودش را به این نام‌ها معرفی نمی‌کرد، یقه یک نفر را می‌گرفتند و به قتلگاه می‌بردند، بیچاره هر چه قسم می‌خورد که احمد یا محمود نیست و با جنگلی‌ها نسبت و رابطه‌ای ندارد، توی دهانش می‌کوبیدند و از او هیچ اعتراضی جز تسلیم‌شدن به مرگ را نمی‌پذیرفتند.