پهلوانِ چوب تراش

از قصه‌ی ما

سال 1287 در شهر سنندج در محله پیر قطارچیان در خانه "کاک خدا کرم" چوب تراش پسری به دنیا آمد که پدراو را محمد نام نهاد. محمد به واسطه شغل پدرش که نجار بود از 6 سالگی وارد جرگه چوبتراشان شد و شاگردی دکان پدر را لبیک گفت . گاهی با پدر به زورخانه می رفت و عاشقانه به تماشای ورزشکاران می نشست و از شنیدن افسانه پهلوانان قدیم می شکفت و دلش در تب و تاب پهلوان شدن پرپر می زد. عشقش به ورزش چنان شد که در شش سالگی در دکان نجاری پدر با اره، کباده، تخته شنا آشنا شد و با چکش و میل گرفتن عشق می ورزید. عشق به ورزش وی را در ایام نوجوانی به گود زورخانه کشید و در پناه پهلوان احمد لاهورپور، خلیفه ابوالمحمد زهرایی مقدم و دیگر نامداران، مراحل کمال را پیمود . سال ها گذشت کاک محمد هنوز در گود زورخانه های "گیو" و دیگر زورخانه ها به میل گرفتن و چرخ تیز و چمنی و کباده کشی می پرداخت. تا بدن خود را در راه آن چیزی که آرزو داشت بسازد و به عشقش که پهلوانی بود دست یابد. سر انجام با کشتی های که با "احمد تاج همدانی"، "فتح اله معمار نظام کرمانشاهی"، " سید احمد بوجار همدانی" و "اسماعیل کریمی" گرفت نامش بر سر زبانها افتاد و لقب "پهلوان محمد" را گرفت. هما ن شد که او به آرزوی دوران کودکیش رسید. پهلوان محمد چوب تراش، جلوی دکانهای معروف قطارچیان قهوه خانه ای دایر کرد که جایگاه و مأوای مستمندان و فقیران بود. هنوز افرادی به‌یاد دارند که پهلوان به مستمندان یا کشاورزان آن زمان در فصل زمستان که درآمدی نداشتند خدمات رایگان ارائه می داد و پول آن را در تابستان از آنها می گرفت. امری که در این زمانه غریب است . او در طول فعالیت ورزشی خود مؤسس چندین زورخانه کم عمر در محلات سنندج بوده است. تا آخر عمر و در سن 85 سالگی با قامتی پهلوان گونه و باتنی قوی و سالم در گود زورخانه در کنار جوانان ورزش می کرد. او انسانی پاک و با تقوا و صالح بود که هیچگاه دل کسی را نیازرد و مهربان بود . از پهلوان محمد چوب تراش خاطرات زیادی هست که هنوز سینه به سینه میان مردم رواج دارد و هنوز بازگو می شود . پهلوان محمد، از دوستان و یاران نزدیک پهلوان عزیز رحمانی بود که بارها در گود زورخانه در قالب ورزش سرشاخ شده بودند .اما با توجه به سن بالاتر کاک محمد چوبتراش، عزیز پهلوان همیشه او را پیشکسوت خود می دانست. به گفته یکی از قدیمی های آن دوره، زمانی که می خواستند برای کسی در گود ضربی بگیرند برای کسب اجازه پیش عزیز می رفتند. و او همیشه در جواب، می‌گفت:« درست است که امروز من پهلوان شهر هستم؛ ولی پهلوان محمد چوب تراش از من بزرگتر و پیشکسوت در این رشته است. باید اول او رخصت دهد. » [۱]

  1. گزارش از فرشید اردلان ، خبرنگار ایسنای کردستان