هم‌دردی با ضعفا

از قصه‌ی ما

کنترل مخارج منزل برای پدرم خیلی مهم بود. توصیه کرده بودند چیز‌هایی که تهیه می‌شود، ممتاز و درجه یک نباشد؛ بلکه متوسط باشد. حاضر نبودند برای اینکه چیزی چشمگیر باشد و جلوه‌ای در نظر دیگران داشته باشد، بهایی بپردازند. در خرید، خسیس و کوته‌نظر نبودند. اگر پول نداشتند، می‌فرمودند: «ان‌شاءالله خدا برساند.» خودشان را با طلبه‌های مبتدی مقایسه می‌کردند. نمی‌گفتند ۶۰ سال است که درس خوانده‌ام و سال‌هاست در حوزه تدریس می‌کنم. آن زمان یخچال دانه‌ای ۲ هزار تومان بود، اما نمی‌خریدند. یک شخصی برایشان یخچال دست‌دوم آورد. وقتی هم که خراب شد، برایشان مهم نبود باید تعمیرش کنند یا اینکه یخچال دیگری بخرند.