همیشه می‌خواست کاری کارستان کند

از قصه‌ی ما

سال ۱۳۵۸، در اولین کنکور پس از انقلاب، سعید و من در یکی از دانشگاه‌های استان اصفهان قبول شدیم. سعید در رشته‌ی فیزیک و من در شیمی. یک روز وقتی اتوبوسمان به مقصد تهران در حرکت بود، برای نماز توقف کرد و آنجا اولین نقطه‌ی آشنایی من با او بود. جوان پُرشوری که بعدها رویش مبارک انقلاب لقب گرفت. جالب بود که هم سعید و هم من، در کنکور سراسری، دانشکده‌ی توانبخشی را نیز انتخاب کرده بودیم.

بروبچه‌های دانشکده‌ی توانبخشی سهم قابل توجهی در جنگ تحمیلی داشتند و من فکر می‌کنم بعد از شهیدانمان، سهم سعید از همه بیشتر بود. نزدیکی‌های عملیات که می‌شد، سعید اولین کسی بود که لباس خاکی به تن می‌کرد. در پوست خود نمی‌گنجید. در جنگ، چه به‌عنوان یک پزشک‌یار و چه در قامت یک رزمنده‌ی خط مقدم، خاطرات زیادی از خود به‌جای گذاشت. چیزی که او را از همه ممتاز می‌کرد، توجه و ارادتش به شهدا، خصوصاً شهدای دانشکده بود. شهید رعیت اولین شهید دانشکده بود؛ پسر فقیری از روستای یزدل کاشان. سعید بعد شهادت غلامرضا رعیت، مدام به یزدل می‌رفت و به پدر و مادر او سر می‌زد. با آنکه درس‌ها سخت بود و مسئولیتش در جهاد سنگین، اما هیچ‌وقت از این کار خود دست نمی‌کشید؛ آن‌گونه که انگار فرزند خانواده‌ی شهید رعیت بود. یادم نمی‌رود بعد از آنکه سعید را از دست دادیم، پدر شهید رعیت در حالی که اشک‌هایش چون سیل بر صورتش جاری بود، به من گفت: ای‌کاش من جای سعید مرده بودم.

سعید همیشه به اوج قله‌ی عزت و بزرگی نگاه می‌کرد و همیشه دوست داشت کاری کند کارستان. او برنامه‌ریز بود و ذهن منسجمی داشت. به چیزهایی می‌اندیشید که ذهن خیلی بزرگ‌ترها به آن قد نمی‌داد. این مجاهد خستگی‌ناپذیر با بنیان‌گذاری پژوهشکده‌ی رویان، سهم عظیمی در پیشرفت علمی کشور در این زمینه ایفا کرد. روز افتتاح پژوهشکده، از من خواست آیات سوره‌ی مؤمنون در باب خلقت انسان را تلاوت کنم و این برای من جالب بود که سعید حتی در تحقق یک رویداد بزرگ علمی، از قرآن غافل نبود و همه‌ی یافته‌های خود را نیز برگرفته از آن می‌دانست.

دکتر سعید کاظمی آشتیانی نام ایران را در عرصه‌های بین‌المللی و در زمینه‌ی سلول‌های بنیادی ماندگار کرد. ذکر این نکته نیز اهمیت دارد که این مجاهد واقعی، جمع بسیار ارزشمند و فرهیخته‌ای از صاحب‌نظران و نام‌آوران رشته‌های مربوط را نیز گرد آورده بود؛ جمعی که به صلابت و بزرگی سعید ایمان داشتند و سعید نیز به آنان و همت والایشان عشق می‌ورزید