دختربچه قدردان

از قصه‌ی ما

بحث آب رسانی به یک روستایی با طول لوله ششصد متر . من وقتی وارد روستا می شوم تلاش می کنم با کودکان آنجا ارتباط بگیرم . یکی از همین کودکان که دختر بچه ای به نام دهقانی بود رفیق شده بود با من و وقتی آب رسید به روستا که مردم هم کمک کردند هم مردم بسیار خوش حال شدند . مردم وقتی میخواستند از کسی تقدیر کنند رسمی دارند و این رسم بر این است که هر کسی چیزی را به عنوان یادگاری به افراد میدهد ( مثلا کره محلی و... ) این دختر کوچولو وقتی میخواستیم از روستا خداحافظی کنیم گفت یک دقیقه صبر کنید من برم بیایم . این دختر کوچولوی مهربان رفت و یک اسکناس دو هزار تومانی برای من آورد و به من هدیه داد و گفت این هدیه من برای شما است . و از همه چیزش گذشت و پول خود را به من داد [۱]

  1. آقای صمد فقیهی نژآد