حسن آمریکایی، متفاوت ترین شهید دوران دفاع مقدس

از قصه‌ی ما

حسن آمریکایی، متفاوت ترین شهید دوران دفاع مقدس

15046056.jpg

داستان حسن آمریکایی

حسن فاتحی (معروف به حسن سرطلا یا همان حسن آمریکایی) متولد بیستم شهریور ماه ۱۳۴۸ و از بچه های گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) اصفهان بود. حسن فرزند پنجم خانواده بود که در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال ۱۳۵۰ خانواده او را از عراق بیرون کردند. محل موقت زندگی همه اخراجی‌های عراق در جیرفت بود که در چادر زندگی می کردند. مادرش می گوید که به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسن را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند که «بچه‌ای با موهای طلایی پیدا شده، خانواده اش بیایند و او را تحویل بگیرند».

15046058.jpg

چند سالی که از جنگ می‌گذشت که او با لشکر ۱۴ امام حسین (ع) راهی جبهه شد و به مدت یک سال در جبهه و گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشت، البته در آن مدت هیچ کس نمی دانست که که حسن آقای قصه ما دوره آموزش غواصی و ورزش رزمی گذرانده است. حتی گزارشگران رادیو در جبهه با او مصاحبه کرده بودند که خیلی با اقتدار هدفش را از جبهه رفتن و دفاع از اسلام بیان کرده بود.

وقتی حسن خیلی به خودش می رسد/ تافت زدن به مو در جبهه

حسن آقا به ظاهر خود خیلی توجه داشت؛ خوش تیپ و خوش لباس بود؛ در حدی که برای مرتب ماندن موهایش در جبهه، «تافت مو» هم برده بود. چون موهای حسن آقا طلایی بود، در جبهه به او می‌گفتند «حسن طلا». همین ظاهرش او را شاخص کرده بود و خیلی‌ها که او را می‌شناختند به او لقب حسن آمریکایی داده بودند, چون بسیار از لحاظ رنگ مو و ترکیب صورت شبیه آمریکایی‌ها بود. حسن فاتحی در ۱۴ دی ۱۳۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و دوستان و همرزمانش به دلیل حجم آتش سنگین ارتش بعث حتی نتوانستند به پیکر حسن نزدیک شوند و آن را به عقب بازگردانند.

15046059.jpg

حاج مهدی مظاهری فرمانده شهید حسن فاتحی در عملیات کربلای چهار در مورد او می گوید: زمانی که با شهید حسن فاتحی آشنا شدم، سن و سال زیادی نداشت. معلوم بود که حسن به محض اینکه اقتضای آمدن به جبهه را کرده بود و ضوابطش اجازه به او داده بود- از لحاظ سن شناسنامه‌ای و غیره- آمده بود جبهه! ابتدای حضورش در گردان امیرالمومنین (ع) خدمت می‌کرد، ولی به خاطر اهمیت عملیات کربلای چهار، به یونس پیوست.

15046060.jpg

مادر شهید حسن فاتحی می گوید که هر لحظه از عمرم را منتظر آمدن حسن بودم؛ گاهی فکر می‌کردم که او اسیر شده است؛ گاهی می‌گفتم شاید مجروح شده و او را بیمارستان شهرهای دیگر برده‌اند؛ شاید این بچه گم شده است و به خاک عراق رفته و نتوانسته به ایران برگردد؛ سال‌ها از حسن خبری نداشتیم؛ وقتی که اسرا در سال ۶۹ به کشور بازگشتند، سراغ آن‌ها رفتم تا خبری از حسن بگیرم؛ بچه‌های لشکر ۱۴ او را می‌شناختند، اما خبری از او نداشتند؛ هر کدام از عزیزان حرفی می‌زدند.

مادر حسن همچنین می گوید که بعد از اینکه خبر دادند او جاویدنشان است، مزار خالی در گلستان شهدای اصفهان دادند؛ وقتی دلم می‌گرفت سر مزارش می‌رفتم؛ پدر شهید هم بعد از ۱۲ سال بی‌خبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوان‌های پسرم را آوردند؛ وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوان‌هایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباس‌هایش بود.

15046062.jpg

منابع

متفاوت ترین شهید دوران دفاع مقدس