بارها تا مرز شهادت رفتند

از قصه‌ی ما

بعد از قضایای ترورها و مجروح شدن آقا در 6 تیر و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از مسئولین، وزرا و مجلس که تمام مملکت به هم ریخته بود. منافقین در هشتم تیر آمدند تیر خلاص را بزنند و رئیس جمهور و نخست وزیر را بکشند تا سر تمام سران نظام را بزنند. بعد از آن قضیه امام تکلیف کردند که ایشان نخست وزیری که اختیارات رئیس جمهوری دارد نخست وزیری که در شرایط بالاتری رأی اعتماد مجلس را به دست آورده، امام و مردم پشتش هستند و آبرو و عزت و مقبولیت بین بزرگان و جناح ها داشتند و ایشان را به انصاف و اخلاق و صداقت می شناختند، در چنین جایگاهی که امضای او به جای امضای دو سمت رئیس جمهور و نخست وزیر است. وقتی با هم می نشینند، آقا بهتر شده بودند و دستشان را بسته بودند، تا مرز شهادت رفته بودند و با حجمی از جراحت برگشته بودند، با مشورت تشخیص می دهند که آقا رئیس جمهور بشوند. ایشان بگویند خوب نیست که همه مسئولین قوا روحانی باشند. مثل آب خوردن گفتند من کنار می روم. من می روم تا کت و شلواری بیاید. از ابتدا هم بنا نبود و امام اصرار داشتند که همه مسئولین، روحانی نباشند. به قم رفتند تا امام را راضی کنند که در انتخابات ریاست جمهوری بعد از بهشتی کاندیدا شوند که امام فرمودند روحانیت نباشد و شما مجلس را داشته باشید و باعث می شود که مردم بگویند انقلاب کردیم تا از بین خودشان رئیس جمهور انتخاب کنند.