ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «100دقیقه بمباران، شهری زیر آتش مدام»

از قصه‌ی ما
بدون خلاصه ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی ««کف‌گیر را چندبار گوشه‌ی قابلمه کوبیدم و دم‌کنی را روی درش محکم کردم، '''ساع...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
علی عاجزانه التماس میکرد که همراهش بروم، صدایش را نمیشنیدم اما کلماتِ '''خون''' و '''بمب''' و '''باروت'''ش مثل پتک روی سرم فرود می‌آمد، چادرم را از زیر خاک و خل بیرون کشیدم، '''۴۵ دقیقه'''‌ای میشد که مستمر بمب می‌بارید، بمب‌هایی که هیچکدامش به فرق سرم نخورد تا به رنج تنهایی مبتلا نشوم.علی اشاره داد که زودتر بیرون برویم، دستی به لنگه درِ خانه کشیدم و با داغ بچه‌هایم از قسمم گذشتم، خیابان قیامت بود، تکه‌های گوشت روی تیرهای برق و شاخه‌ی درختان پاشیده شده بود، تا وقتی که مرا در قبر بگذارند آن صحنه‌ها را فراموش نمیکنم، اصلا آن دنیا که رفتم هم فراموش نمیکنم، چون اگر فراموش کردم چطور یقه‌ی باعث و بانی‌اش را بگیرم و جرمِ نکرده‌مان را بپرسم، ما خون دادیم، خونِ عزیز.
علی عاجزانه التماس میکرد که همراهش بروم، صدایش را نمیشنیدم اما کلماتِ '''خون''' و '''بمب''' و '''باروت'''ش مثل پتک روی سرم فرود می‌آمد، چادرم را از زیر خاک و خل بیرون کشیدم، '''۴۵ دقیقه'''‌ای میشد که مستمر بمب می‌بارید، بمب‌هایی که هیچکدامش به فرق سرم نخورد تا به رنج تنهایی مبتلا نشوم.علی اشاره داد که زودتر بیرون برویم، دستی به لنگه درِ خانه کشیدم و با داغ بچه‌هایم از قسمم گذشتم، خیابان قیامت بود، تکه‌های گوشت روی تیرهای برق و شاخه‌ی درختان پاشیده شده بود، تا وقتی که مرا در قبر بگذارند آن صحنه‌ها را فراموش نمیکنم، اصلا آن دنیا که رفتم هم فراموش نمیکنم، چون اگر فراموش کردم چطور یقه‌ی باعث و بانی‌اش را بگیرم و جرمِ نکرده‌مان را بپرسم، ما خون دادیم، خونِ عزیز.
==شهید==
==شهید==
از کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدان‌ها گذشتیم، از '''کودکانِ بی‌سری که به سوی مادر می‌دویدند''' و بر زمین می‌افتادند، از مردی که پاهایش تا بالای زانو بریده بود و دست‌وپا میزد، از زنی که زنده‌ها برای پوشاندن عمق فاجعه‌اش دنبال روانداز میگشتند.با هر قدم که به راه‌آهن نزدیک‌تر می‌شدیم یک تکه در وجودم فرو میریخت، ساعت ۱۳:۲۵ شده بود، سایه‌ی شوم جنگنده‌های هوایی عراقی کم‌کم دور میشد، دیگر به سالار فکر نمیکردم، خودخواهی بود، نه؟ اینکه دنبال سالار بودم خودخواهی بود، اولین جایی را که زده بودند قسمت تعمیرات راه‌آهن بود، به خون کشیدند، تمام رزمنده‌هایی که برای اعزام به راه‌آهن آمده بودند شهید شدند، آنوقت من دنبال سالار میگشتم؟!همه‌ی اندیمشک بوی گوشت سوخته و استخوان شکسته میداد، لب‌های شهر میلرزید، خیلی‌ها نبودند، خیلی‌ها شکستند، خیلی‌ها سوختند، چون صدام، هوس کرده بود خوزستان را مال خودش کند؛ هیچ‌وقت فراموش نمیکنم دخترجان، تو هم طوری بنویس که هیچکس هیچ‌وقت فراموش نکند که ۴ آذر ۱۳۶۵، '''اندیمشک''' و مردمش، به جرم زندگی، ۹۰ دقیقه زیر بمباران بعثی‌ها جان دادند، من که بلد نیستم اما تو طوری بنویس که خون دلمان از چشم تاریخ نیفتد.
از کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدان‌ها گذشتیم، از '''کودکانِ بی‌سری که به سوی مادر می‌دویدند''' و بر زمین می‌افتادند، از مردی که پاهایش تا بالای زانو بریده بود و دست‌وپا میزد، از زنی که زنده‌ها برای پوشاندن عمق فاجعه‌اش دنبال روانداز میگشتند.با هر قدم که به راه‌آهن نزدیک‌تر می‌شدیم یک تکه در وجودم فرو میریخت، ساعت ۱۳:۲۵ شده بود، سایه‌ی شوم جنگنده‌های هوایی عراقی کم‌کم دور میشد، دیگر به سالار فکر نمیکردم، خودخواهی بود، نه؟ اینکه دنبال سالار بودم خودخواهی بود، اولین جایی را که زده بودند قسمت تعمیرات راه‌آهن بود، به خون کشیدند، تمام رزمنده‌هایی که برای اعزام به راه‌آهن آمده بودند شهید شدند، آنوقت من دنبال سالار میگشتم؟!همه‌ی اندیمشک بوی '''گوشت سوخته و استخوان شکسته''' میداد، لب‌های شهر میلرزید، خیلی‌ها نبودند، خیلی‌ها شکستند، خیلی‌ها سوختند، چون صدام، هوس کرده بود خوزستان را مال خودش کند؛ هیچ‌وقت فراموش نمیکنم دخترجان، تو هم طوری بنویس که هیچکس هیچ‌وقت فراموش نکند که ۴ آذر ۱۳۶۵، '''اندیمشک''' و مردمش، '''به جرم زندگی'''، ۹۰ دقیقه زیر '''بمباران بعثی‌ها''' جان دادند، من که بلد نیستم اما تو طوری بنویس که خون دلمان از چشم تاریخ نیفتد.
=تاریخ تلخ==
=تاریخ تلخ==
طبق مستندات تاریخی، بعثی‌ها به دنبال شکست ننگین در عملیات افتخارآفرین [[والفجر ۸]] و '''تصرف شهر استراتژیک فاو'''، تصمیم گرفتند تا جهت انتقام این شکست مفتضحانه، جنگ را به شهرها بکشانند و در همین راستا با '''۵۲ فروند هواپیما'''، حملات هوایی خود را به شهر [[اندیمشک]] در [[خوزستان]] از ساعت ۱۱:۴۵ روز ۴ آذر سال ۱۳۶۵ آغاز و به صورت ممتد تا '''۱۳:۲۵''' دقیقه همان روز ادامه دادند.
طبق مستندات تاریخی، بعثی‌ها به دنبال شکست ننگین در عملیات افتخارآفرین [[والفجر ۸]] و '''تصرف شهر استراتژیک فاو'''، تصمیم گرفتند تا جهت انتقام این شکست مفتضحانه، جنگ را به شهرها بکشانند و در همین راستا با '''۵۲ فروند هواپیما'''، حملات هوایی خود را به شهر [[اندیمشک]] در [[خوزستان]] از ساعت ۱۱:۴۵ روز ۴ آذر سال ۱۳۶۵ آغاز و به صورت ممتد تا '''۱۳:۲۵''' دقیقه همان روز ادامه دادند.