ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «نان آور جبهه ها»

از قصه‌ی ما
۲٬۹۰۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۵۹
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۸: سطر ۸:




<br>
== خاطره ==
 
سالهای ۱۳۶۲ و ۶۳بود که حضرت امام  خمینی(ره) مردم پشت جبهه ها را سفارش نمود تا کمک های خود را برای رزمندگان فرستاده و یاری رسان آنها باشند،در ابوزیدآباد و روستاهای اطراف نیز اینجانب به همراه برخی عزیزان از جمله برادر مرحومم آقا محمد خشایی و نیز شهیدعباس صادقی، مبادرت به جمع آوری کمک های مردمی می کردیم و بیشتر کمک ها پخت نان سنتی بود که با همکاری زنان و مردان محله کرشاهی صورت می گرفت و علاوه بر آن قند و چای،روغن، =صابون، آجیل،خربزه و طالبی و حتی گوسفند نذری و نیز ماست چکیده از دیگر کمک هایی بود که مردم سخاوتمند شهر و منطقه ابوزیدآباد برای جبهه ها هدیه می دادند.
مدتها گذشت و یک روز آقای خاندایی به اینجانب خبر دادند که با بیت حضرت امام راحل(ره)هماهنگی صورت گرفته تا شما با ایشان دیداری داشته باشید. نامه ای از طرف جهاد کاشان تنظیم شده بود و همراه این نامه و یک راننده از جهاد سازندگی کاشان راهی جماران شدیم.
 
ابتدای امر با ورود ما به بیت حضرت امام(ره) مخالفت کردند، از شدت ناراحتی شروع به گریه کردن کردم،اما وقتی نامه را در دست ما مشاهده کردند، نامه را از ما گرفته و گفتند منتظر بمانید و پس از دقایقی مرا صدا زدند و پس از گذشتن از چند اتاق، وارداتاقی شدم که حضرت امام ره نشسته بود.
به محض نشستن، حضرت امام ره فرمود”پرونده تمام فعالیت های شما پیش من رسیده، فردا که روز قیامت برپا می شود، اوّل بهشت جای شماست”
پس از چند دقیقه صحبت کردن، از حضرت امام ره تقاضای یک تحفه ای کردم که برای من شفاء باشد،در این لحظه استکانی  پیش حضرت امام(ره)بود،ایشان نصف استکان را آب ریخت و به من هدیه داد و من از آن آب نوشیدم.
پس از آن، حضرت امام خمینی(ره) درخواست کرد که تا زنده باشد، خاطره این دیدار را هیچ گاه نقل نکنم و من نیز این گونه عمل کردم. پس ازرحلت ایشان بود که خاطره این دیدار را برای خانواده و برخی دوستان و بستگانم نقل کردم.
 




سطر ۱۵: سطر ۲۴:


[[پرونده:دفاع.jpg|30*30px|بندانگشتی|وسط|کمک های مردمی به پشتیبانی جبهه و جنگ]]
[[پرونده:دفاع.jpg|30*30px|بندانگشتی|وسط|کمک های مردمی به پشتیبانی جبهه و جنگ]]




۱۳۴

ویرایش