من حمله کن هستم

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۱ توسط Root (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «در تابستان 1354 گردهمایی دبیران دینی غرب کشور در ارومیه تشکیل شده بود. از تهران حرکت کردیم تا به تبریز رسیدیم. در تبریز قرار شد مقداری از نیازهای منزل تهیه شود. به اتفاق آقای بهشتی به مغازه ای رفتیم. آقای بهشتی سفارش بعضی موارد را دادند. مغازه دار...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

در تابستان 1354 گردهمایی دبیران دینی غرب کشور در ارومیه تشکیل شده بود. از تهران حرکت کردیم تا به تبریز رسیدیم. در تبریز قرار شد مقداری از نیازهای منزل تهیه شود. به اتفاق آقای بهشتی به مغازه ای رفتیم. آقای بهشتی سفارش بعضی موارد را دادند. مغازه دار در موقع وزن کردن اقلام سفارشی با لهجه تبریزی پرسید: آقا حمله دار (مسول کاروان حج) هستید؟ آقای بهشتی بلافاصله گفتند: نه، من حمله کن هستم. طرف کمی ترسید و گفت: قصد جسارت نداشتم. ایشان خندید و گفتند: نه برادر من به شما حمله نمی کنم به دشمنان اسلام حمله می کنم ولی حمله دار هم نیستم. [۱]

  1. حجت الاسلام والمسلمین مهدی اژه ای