ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «شهید علی انصاری (تنها استاندار شهید ایران)»

از قصه‌ی ما
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۲۱: سطر ۲۱:
برادرم در مساجد و تكيه‌ها و مجامع عمومي سخنراني مي‌كرد و با منافقين مناظره مي كرد و به اعتراضات آن‌ها پاسخ مي‌داد و آن‌ها هم كه جواب منطقي و مستدلي نداشتند در مقابل حرف‌هاي آگاهانه‌ی '''شهيدعلی انصاری''' جوابي براي گفتن نداشتند. برادرم به آنها مي گفت اگر جواب منطقي و مستندي داريد بايد بياييد و صحبت كنيد نه اينكه به روي مردم سلاح بكشيد، شما بياييد و براي مردم كار كنيد و در قبال آن از ما حقوق دريافت كنيد. دوست دارم در پايان اين مجال گوشه‌هايي از دو نامه‌اي راكه برادرم در آن سال‌ها براي من نوشته بود را دراين‌جا ذكر كنم. در يكي از نامه‌هايي كه در اول خردادماه 1356 براي من نوشته بود آمده است : " برادرم رهرو كساني باشيد كه نعمت هدايت را به بهترين نحو آموخته‌اند و صبر و استقامت و مبارزه با ناملايمات را پيشه خود ساخته‌اند . برادرم احمد آقا! انسان در هر مرحله‌ای كه باشد در ابتدا بايد انسان بودن خود را اثبات كند و بعد از آن به مدرك تحصيلي خود افتخار كند. چه بسا افرادي كه به ظاهر داراي مدرك بالايي از نظر مدارج علمي باشند اما از انسانيت بويي نبرده باشند و در درجه‌ي صفر قرار داشته باشند. "
برادرم در مساجد و تكيه‌ها و مجامع عمومي سخنراني مي‌كرد و با منافقين مناظره مي كرد و به اعتراضات آن‌ها پاسخ مي‌داد و آن‌ها هم كه جواب منطقي و مستدلي نداشتند در مقابل حرف‌هاي آگاهانه‌ی '''شهيدعلی انصاری''' جوابي براي گفتن نداشتند. برادرم به آنها مي گفت اگر جواب منطقي و مستندي داريد بايد بياييد و صحبت كنيد نه اينكه به روي مردم سلاح بكشيد، شما بياييد و براي مردم كار كنيد و در قبال آن از ما حقوق دريافت كنيد. دوست دارم در پايان اين مجال گوشه‌هايي از دو نامه‌اي راكه برادرم در آن سال‌ها براي من نوشته بود را دراين‌جا ذكر كنم. در يكي از نامه‌هايي كه در اول خردادماه 1356 براي من نوشته بود آمده است : " برادرم رهرو كساني باشيد كه نعمت هدايت را به بهترين نحو آموخته‌اند و صبر و استقامت و مبارزه با ناملايمات را پيشه خود ساخته‌اند . برادرم احمد آقا! انسان در هر مرحله‌ای كه باشد در ابتدا بايد انسان بودن خود را اثبات كند و بعد از آن به مدرك تحصيلي خود افتخار كند. چه بسا افرادي كه به ظاهر داراي مدرك بالايي از نظر مدارج علمي باشند اما از انسانيت بويي نبرده باشند و در درجه‌ي صفر قرار داشته باشند. "
درنامه دوم ايشان در ابتداي سال 1357 براي تبريك نوروز براي من نامه‌ای  نوشته بودند كه در آن آمده است : " احمد آقا مي خواستم عيد و سال نو را به شما تبريک بگويم، اما ديدم طاغوت را بر گرده خود ديدن نه عيد است و نه نوروز. شما را به صبر و استقامت همراه با فرياد بر سر طاغوت زمانه دعوت مي‌كنم. "
درنامه دوم ايشان در ابتداي سال 1357 براي تبريك نوروز براي من نامه‌ای  نوشته بودند كه در آن آمده است : " احمد آقا مي خواستم عيد و سال نو را به شما تبريک بگويم، اما ديدم طاغوت را بر گرده خود ديدن نه عيد است و نه نوروز. شما را به صبر و استقامت همراه با فرياد بر سر طاغوت زمانه دعوت مي‌كنم. "
چگونگی شهادت علی انصاری و [[مهندس نورانی (معاون عمرانی استانداری گیلان)]] از زبان همسر مهندس نورانی:
از آنجا که استحقاق شهادت داشت و همیشه می گفت مردن در رختخواب برای مردان خدا ننگ است به شهادت و لقاء پروردگارش رسید سحرگاه روز چهارم ماه رمضان سال ۱۴۰۳ مصادف با ۱۵ تیرماه سال ۶۰ بود. آن شب آقای مهندس انصاری، استاندار گیلان در منزل ما مهمان بودند. سحرگاه که برای صرف سحری بیدار شدیم، ده دقیقه به اذان صبح مانده بود. خیلی سریع کمی غذا خوردیم و امساک کردیم. اذان گفته شد بعد از فریضه نماز خوابیدیم. ساعت نزدیک هفته صبح، نورانی بیدار شد و گفت دیرم شده و یک ربع بعد صدایم کرد و گفت: به بچه ها غذا نمی دهی؟ گفتم آنها که خوابند، باشد تا بیدار شوند. گفت: من چراغ را خاموش می کنم. مهدی پسر بزرگمان بیدار شده بود. بعد خداحافظی کردند و رفتند. محل سکونت ما طبقه پنجم یک ساختمان پنج طبقه واقع در خیابان لاکانی رشت بود تا گذشتن آنها از ۷۶ پله خوابم برد. ناگهان با صدای شلیک گلوله ها از خواب پریدم. از پنجره به خیابان نگاه کردم، لحظه بسیار دردناک و طاقت فرسایی بود. ماشین در پیاده رو در حالیکه درب طرف راننده باز بود و نورانی داخلش نشسته بود، دونفر مسلح دورو بر آن می پریدند و آخرین گلوله را بطرف نورانی شلیک کردند و پریدند روی موتوری که در خیابان در جهت خلاف روشن بود و گریختند.تا لحظه ها موتورترورییست ها را با چشم تعقیب می کردم و از بالای ساختمان فریاد زدم بگیرینش. انگار کسی صدایم را نمی شنید. با عجله از پله های طولانی پایین آمدم ولی وقتی به پایین پله ها رسیدم هر دو شهید را به بیمارستان انتقال داده بودند. فریاد زدم نامسلمانها استاندار شما بود و آن یکی هم معاونش . فریاد می زدم مراهم ببرید ولی کسی نبود که به حرفم گوش کند چون نگران بچه ها بودم و می ترسیدم بدنبال من از پله ها سرازیر شوند ناچار من و مهدی پسرم با دنیایی از حزن و اندوه به بالا رفتیم. ده دقیقه ای نمی دانستم چه کار کنم. من و مهدی گریه می کردیم. بچه ها از صدای گریه ما بیدار شدند. به یکی یکی می گفتم هادی جان، حامدجان، شما یتیم شدید بعد از آن بفکر تلفن افتادم و به لنگرود تلفن کردم و سپس استانداری را خبر کردم و تازه ساعت هشت صبح از استانداری آمدند و بعد متوجه شدیم که مهندس انصاری همانجا شهید شده بود و نورانی به احتمال یک درصد به تهران منتقل شده و از آنجا که استحقاق شهادت داشت و همیشه می گفت مردن در رختخواب برای مردان خدا ننگ است به شهادت و لقاء پروردگارش رسید و در روز بعد یعنی سه شنبه پنجم ماه مبارک رمضان با همسنگر و یارش، مهندس انصاری از میدان ذهاب رشت به طرف زادگاهش لنگرود تشییع و بخاک سپرده شد.
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[استاندار گیلان]]
* [[استاندار گیلان]]