ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «باران»

از قصه‌ی ما
۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۲۸
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۷: سطر ۷:
پس از چند اجرا داوود تصمیم می گیرد تا گروهی را تشکیل دهد تا بتوانند موسیقی سنتی کار کنند. در همین میان با دوستی آشنا می شود که وی را به استادی معرفی می کند که توانست ضرب و تنبک را از او فرا گیرد. روزها می گذشت و داوود ریتم می نوشت و حسن می خواند. اما او همچنان دنبال سازی احساسی تر و حماسی تر بود. ولی بر حسب سنش نمی دانست سازی که دنبالش هست چه می باشد. تا اینکه یک گروه موسیقی از تهران به شرکت نفت محمود آباد می آید. به دلایلی نوازنده سازهای ضربی گروه همراهشان نیامد و به داوود پیشنهاد دادند تا جایش را پر کند. اما او می ترسید. حسن تشویقش کرد که با قابلیتی که در او وجود دارد از عهده این کار بر می آید. این بود که داوود اولین کنسرتش را در سن 12 سالگی به همراه این گروه اجرا کرد.  
پس از چند اجرا داوود تصمیم می گیرد تا گروهی را تشکیل دهد تا بتوانند موسیقی سنتی کار کنند. در همین میان با دوستی آشنا می شود که وی را به استادی معرفی می کند که توانست ضرب و تنبک را از او فرا گیرد. روزها می گذشت و داوود ریتم می نوشت و حسن می خواند. اما او همچنان دنبال سازی احساسی تر و حماسی تر بود. ولی بر حسب سنش نمی دانست سازی که دنبالش هست چه می باشد. تا اینکه یک گروه موسیقی از تهران به شرکت نفت محمود آباد می آید. به دلایلی نوازنده سازهای ضربی گروه همراهشان نیامد و به داوود پیشنهاد دادند تا جایش را پر کند. اما او می ترسید. حسن تشویقش کرد که با قابلیتی که در او وجود دارد از عهده این کار بر می آید. این بود که داوود اولین کنسرتش را در سن 12 سالگی به همراه این گروه اجرا کرد.  
او با اولین اجرایش نیرویی تازه گرفت. اما همچنان به حسن می گفت من دنبال ساز دیگری می گردم که آرامم کند. آنها تمام مارش ها را با هم گوش می دادند و حسن موسیقی هایی که از رادیو پخش می شد را برایش ضبط می کرد تا گوش دهد. اما داوود همچنان دنبال آن صدای خاص می گشت.   
او با اولین اجرایش نیرویی تازه گرفت. اما همچنان به حسن می گفت من دنبال ساز دیگری می گردم که آرامم کند. آنها تمام مارش ها را با هم گوش می دادند و حسن موسیقی هایی که از رادیو پخش می شد را برایش ضبط می کرد تا گوش دهد. اما داوود همچنان دنبال آن صدای خاص می گشت.   
تا اینکه حسن  تصمیم می گیرد برای رفتن به جبهه نام نویسی کند. با رفتن او ته دل داوود خالی می شود چون تازه کار موسیقی را شروع کرده بود و برادرش تنها مشوقش بود.   
تا اینکه حسن  تصمیم می گیرد برای رفتن به جبهه نام نویسی کند. با رفتن او ته دل داوود خالی می شود چون تازه کار موسیقی را شروع کرده بود و برادرش تنها مشوقش بود.  
== جبهه ==
   
اولین بار که حسن به جبهه رفت در مریوان خدمت می کرد و پس از سه ماه به مرخصی آمد. در این مدت داوود به زورخانه اکتفا کرد و بدون برادرش انگیزه ای برای ادامه کار موسیقی نداشت زیرا بودن با وی برایش رفاقت و صمیمیتی خاص داشت. با برگشتن حسن و تشویق هایش داوود جانی دوباره گرفت و کارش را ادامه داد و با عشق جلو می رفت. در کنار ساز زدن دو برادر هنر معرق نیز کار می کردند.  
اولین بار که حسن به جبهه رفت در مریوان خدمت می کرد و پس از سه ماه به مرخصی آمد. در این مدت داوود به زورخانه اکتفا کرد و بدون برادرش انگیزه ای برای ادامه کار موسیقی نداشت زیرا بودن با وی برایش رفاقت و صمیمیتی خاص داشت. با برگشتن حسن و تشویق هایش داوود جانی دوباره گرفت و کارش را ادامه داد و با عشق جلو می رفت. در کنار ساز زدن دو برادر هنر معرق نیز کار می کردند.  
برای دومین بار که حسن تصمیم گرفت به جبهه برود داوود تحمل نکرد و از او خواست در پایگاه بسیج شهر ثبت نامش کند. چون در نبودن حسن حداقل می توانست در کنار دوستان او باشد که بوی وی را برایش داشتند.  
برای دومین بار که حسن تصمیم گرفت به جبهه برود داوود تحمل نکرد و از او خواست در پایگاه بسیج شهر ثبت نامش کند. چون در نبودن حسن حداقل می توانست در کنار دوستان او باشد که بوی وی را برایش داشتند.  
۳۹

ویرایش