ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «باران»

از قصه‌ی ما
۲۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۲۷
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۳: سطر ۳:
داوود در سال 1351 در یکی از شهرهای مازندران دیده به جهان گشود. مادرش فراش مدرسه و پدرش در کارخانه ای مشغول به کار بود. او از کودکی به موسیقی علاقه فراوان داشت. در ابتدای کوچه شان زورخانه ای بود که وقتی غروب ها از مدرسه به منزل برمی گشت در کنارش می ایستاد و به صدای ضرب زورخانه گوش می داد. اما چون سنش کم بود نمی توانست وارد آنجا شود. داوود صداهای ضربی که از زورخانه می شنید را در منزل و مدرسه روی میز تمرین می کرد. بخاطر همین در سن 9 سالگی به ساز ضربی علاقه مند شد و در برنامه های مناسبتی مدرسه مثل 22 بهمن ساز می زد. اما بخاطر نبودن وسایل موسیقی روی حلب یا میز این کار را انجام می داد.
داوود در سال 1351 در یکی از شهرهای مازندران دیده به جهان گشود. مادرش فراش مدرسه و پدرش در کارخانه ای مشغول به کار بود. او از کودکی به موسیقی علاقه فراوان داشت. در ابتدای کوچه شان زورخانه ای بود که وقتی غروب ها از مدرسه به منزل برمی گشت در کنارش می ایستاد و به صدای ضرب زورخانه گوش می داد. اما چون سنش کم بود نمی توانست وارد آنجا شود. داوود صداهای ضربی که از زورخانه می شنید را در منزل و مدرسه روی میز تمرین می کرد. بخاطر همین در سن 9 سالگی به ساز ضربی علاقه مند شد و در برنامه های مناسبتی مدرسه مثل 22 بهمن ساز می زد. اما بخاطر نبودن وسایل موسیقی روی حلب یا میز این کار را انجام می داد.
داوود برادری داشت به نام حسن که دو سال از او بزرگتر بود. حسن در مدرسه تئاتر کار می کرد و سرودهای انقلابی و مداحی می خواند. این فعالیت های هنری برادرش موجب شد تا او بیشتر تشویق شود که ساز را یاد بگیرد. روزی مرشد را می بیند و وارد زورخانه می شود. به همراه او حسن نیز به آنجا می رود. دو برادر با هم ورزش می کردند.  
داوود برادری داشت به نام حسن که دو سال از او بزرگتر بود. حسن در مدرسه تئاتر کار می کرد و سرودهای انقلابی و مداحی می خواند. این فعالیت های هنری برادرش موجب شد تا او بیشتر تشویق شود که ساز را یاد بگیرد. روزی مرشد را می بیند و وارد زورخانه می شود. به همراه او حسن نیز به آنجا می رود. دو برادر با هم ورزش می کردند.  
== نوجوانی ==
هفت ماهی بود که از حضور آنها در زورخانه می گذشت. تا اینکه یک روز مرشد دیر می کند و برای اولین بار داوود دستش را آرام آرام به سمت ساز می برد و ضرب زورخانه را می نوازد. ورزشکاران یکی یکی می آمدند و ورزش را شروع می کردند. اما داوود غافل از این بود که مرشد وارد زورخانه شده و نگاهش می کند. وقتی ورزش تمام شد مرشد به سمت داوود آمد، صورتش را بوسید و از او خواست تا از فردا شب در کنارش ساز بزند.
هفت ماهی بود که از حضور آنها در زورخانه می گذشت. تا اینکه یک روز مرشد دیر می کند و برای اولین بار داوود دستش را آرام آرام به سمت ساز می برد و ضرب زورخانه را می نوازد. ورزشکاران یکی یکی می آمدند و ورزش را شروع می کردند. اما داوود غافل از این بود که مرشد وارد زورخانه شده و نگاهش می کند. وقتی ورزش تمام شد مرشد به سمت داوود آمد، صورتش را بوسید و از او خواست تا از فردا شب در کنارش ساز بزند.
پس از چند اجرا داوود تصمیم می گیرد تا گروهی را تشکیل دهد تا بتوانند موسیقی سنتی کار کنند. در همین میان با دوستی آشنا می شود که وی را به استادی معرفی می کند که توانست ضرب و تنبک را از او فرا گیرد. روزها می گذشت و داوود ریتم می نوشت و حسن می خواند. اما او همچنان دنبال سازی احساسی تر و حماسی تر بود. ولی بر حسب سنش نمی دانست سازی که دنبالش هست چه می باشد. تا اینکه یک گروه موسیقی از تهران به شرکت نفت محمود آباد می آید. به دلایلی نوازنده سازهای ضربی گروه همراهشان نیامد و به داوود پیشنهاد دادند تا جایش را پر کند. اما او می ترسید. حسن تشویقش کرد که با قابلیتی که در او وجود دارد از عهده این کار بر می آید. این بود که داوود اولین کنسرتش را در سن 12 سالگی به همراه این گروه اجرا کرد.  
پس از چند اجرا داوود تصمیم می گیرد تا گروهی را تشکیل دهد تا بتوانند موسیقی سنتی کار کنند. در همین میان با دوستی آشنا می شود که وی را به استادی معرفی می کند که توانست ضرب و تنبک را از او فرا گیرد. روزها می گذشت و داوود ریتم می نوشت و حسن می خواند. اما او همچنان دنبال سازی احساسی تر و حماسی تر بود. ولی بر حسب سنش نمی دانست سازی که دنبالش هست چه می باشد. تا اینکه یک گروه موسیقی از تهران به شرکت نفت محمود آباد می آید. به دلایلی نوازنده سازهای ضربی گروه همراهشان نیامد و به داوود پیشنهاد دادند تا جایش را پر کند. اما او می ترسید. حسن تشویقش کرد که با قابلیتی که در او وجود دارد از عهده این کار بر می آید. این بود که داوود اولین کنسرتش را در سن 12 سالگی به همراه این گروه اجرا کرد.  
۳۹

ویرایش