ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «آمده ام که بروم سوریه»

از قصه‌ی ما
۱۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۶
بدون خلاصه ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی « ۲۷ سال پیش در نیمه رمضان سال ۶۹ هجری شمسی در روز میلاد امام حسن مجتبی علیه‌ا...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۲: سطر ۲:
۲۷ سال پیش در نیمه رمضان سال ۶۹ هجری شمسی در روز میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام به دنیا اومد به همین منظور نامش را محمدحسن گذاشتند.  
۲۷ سال پیش در نیمه رمضان سال ۶۹ هجری شمسی در روز میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام به دنیا اومد به همین منظور نامش را محمدحسن گذاشتند.  
۲۶ سال بعد، پیکر تیر باران شده‌اش در ماه صفر سال ۹۵، مصادف با تاریخ صحیح شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام و در تاسی به همان مولا، در جبهه‌ی مقاومت، تفحص شد‌.
۲۶ سال بعد، پیکر تیر باران شده‌اش در ماه صفر سال ۹۵، مصادف با تاریخ صحیح شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام و در تاسی به همان مولا، در جبهه‌ی مقاومت، تفحص شد‌.
در حدود یک ماه قبل نیز، شجره‌نامه‌ای صحیح از خاندان مادرش به دست آمد که ثابت می‌کرد پدر بزرگ مادریش آقای" محمد صدری ارحامی" با هفت واسطه‌ی نسلی به خاندان صدر در عراق می‌رسند و از نسل امام حسن مجتبی علیه‌السلام هستند.
در حدود یک ماه قبل نیز، شجره‌نامه‌ای صحیح از خاندان مادرش به دست آمد که ثابت می‌کرد پدر بزرگ مادریش آقای '''محمد صدری ارحامی''' با هفت واسطه‌ی نسلی به خاندان صدر در عراق می‌رسند و از نسل امام حسن مجتبی علیه‌السلام هستند.
البته علاقه خاص محمدحسن به امام حسن مجتبی بماند و اینکه در مسجدی با نام امام حسن مجتبی(ع) فعالیت می‌کرد و دوستان مسجدیش بعد از شهادت او، با پروفایل عکس او گروهی را در تلگرام راه انداختند با نام امام حسنی‌ها، جای هیچ گونه حرف و سخنی باقی نمی‌گذارد، جز اینکه این شهید والامقام، میزبان امروز سفره رمضان در سی روز سی شهید باشد.
البته علاقه خاص محمدحسن به امام حسن مجتبی بماند و اینکه در مسجدی با نام امام حسن مجتبی(ع) فعالیت می‌کرد و دوستان مسجدیش بعد از شهادت او، با پروفایل عکس او گروهی را در تلگرام راه انداختند با نام امام حسنی‌ها، جای هیچ گونه حرف و سخنی باقی نمی‌گذارد، جز اینکه این شهید والامقام، میزبان امروز سفره رمضان در سی روز سی شهید باشد.
این شهید افلاکی، فروردین ۶۹، وقتی محمد حسن چشم‌هایش را رو به این دنیای پرماجرا گشود، پدر و مادرش شاید هرگز فکر نمی‌کردند پسر دسته‌گلشان آمده، تا در شامگاه دهم مرداد ۹۵ جان خود را وقتی تنها ۲۶ سال و چند ماه دارد در دفاع از حریم اهل بیت تقدیم کند.  
این شهید افلاکی، فروردین ۶۹، وقتی محمد حسن چشم‌هایش را رو به این دنیای پرماجرا گشود، پدر و مادرش شاید هرگز فکر نمی‌کردند پسر دسته‌گلشان آمده، تا در شامگاه دهم مرداد ۹۵ جان خود را وقتی تنها ۲۶ سال و چند ماه دارد در دفاع از حریم اهل بیت تقدیم کند.  
سطر ۸: سطر ۸:
مادرش اهل اصفهان و از خانواده‌های متدیّن و معروف اصفهان است‌.
مادرش اهل اصفهان و از خانواده‌های متدیّن و معروف اصفهان است‌.
پدر، منصور قاسمی، اهل اشکفتک و ساکن شهرکرد، از مبارزان قبل از انقلاب و بازنشسته اداره کل آموزش و پرورش و در حال حاضر مسئول موسسه فرهنگی قرآن و عترت علویون اشکفتک است. پدر از همان ابتدا مراقبت زیادی در تربیت فرزندش داشت، به همین خاطر بزرگترین دوست و هم بازی دوران کودکی محمدحسن بود. محمدحسن دوران دبستان را در مدرسه بهار آزادی شهرکرد و مقاطع راهنمائی و دبیرستان را در مدرسه شاهد همان شهر گذراند. در بسیج و انجمن اسلامی مدرسه هم فعال بود.
پدر، منصور قاسمی، اهل اشکفتک و ساکن شهرکرد، از مبارزان قبل از انقلاب و بازنشسته اداره کل آموزش و پرورش و در حال حاضر مسئول موسسه فرهنگی قرآن و عترت علویون اشکفتک است. پدر از همان ابتدا مراقبت زیادی در تربیت فرزندش داشت، به همین خاطر بزرگترین دوست و هم بازی دوران کودکی محمدحسن بود. محمدحسن دوران دبستان را در مدرسه بهار آزادی شهرکرد و مقاطع راهنمائی و دبیرستان را در مدرسه شاهد همان شهر گذراند. در بسیج و انجمن اسلامی مدرسه هم فعال بود.
از دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد در رشته کارشناسی هوشبری اتاق عمل با رتبه بالا فارغ التحصیل شد.🎓🗞
از دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد در رشته کارشناسی هوشبری اتاق عمل با رتبه بالا فارغ التحصیل شد.
از فعالان بسیج دانشگاه بود، به همراه چند تن از دوستانش یک مجله علمی هم منتشر می‌کردند و با همکلاسی‌هایش وبلاگی فرهنگی🖥 با عنوان "هوشبری ۸۸ کلاسی برای همیشه" را نیز راه انداخته بودند؛ که از مطالب این وبلاگ می‌توان فهمید که از همان دوران دانشجویی سودای رفتن به سوریه را در سر داشته است.
از فعالان بسیج دانشگاه بود، به همراه چند تن از دوستانش یک مجله علمی هم منتشر می‌کردند و با همکلاسی‌هایش وبلاگی فرهنگی با عنوان "هوشبری ۸۸ کلاسی برای همیشه" را نیز راه انداخته بودند؛ که از مطالب این وبلاگ می‌توان فهمید که از همان دوران دانشجویی سودای رفتن به سوریه را در سر داشته است.
همه فن حریف بود.
همه فن حریف بود.
در بسیج محله فعال بود. معمولاً برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) می‌رفت. هیئتی هم بود و از اعضای پای کار هیئت یا زهرا(سلام الله علیها) شهرکرد بود. دوره‌های بسیاری را در فنون نظامی دیده بود. از زمانی که هشت نه سال داشت عضو پایگاه بسیج محله شد و در پایگاه بسیج، هنرهای رزمی، شنا و اسلحه شناسی را به خوبی فرا گرفت. بیست ساله بود که غریق نجات استخر شهدای معلم شد و در رشته غواصی فعالیت می‌کرد. در پانزده سالگی قهرمان کاراته بود، در صخره نوردی و کوه نوردی و یخ نوردی هم مهارت داشت و هفته‌ای یکی دو مرتبه همراه دوستانش به کوهنوردی می‌رفت. عضو گردان عاشورا و مسئول نیروی انسانی پایگاه بسیج مسجد امام حسن علیه السلام بود. سوار کاری با اسب را هم به خوبی فرا گرفته بود. همچنین گواهینامه رانندگی آمبولانس نیز داشت.🚑 از هر فرصتی برای فرا گرفتن مهارت و دانشی نو استفاده می‌کرد. از بی‌کاری بیزار بود. در مورد رایانه استاد بود. از همه‌ی مسائل سخت افزاری و نرم افزاری سردرمی‌آورد. به راحتی می‌توانست قطعات یک سیستم با کیفیت را انتخاب کند و بخرد و سیستمی آماده با نصب همه‌ی نرم افزارهای مورد نیاز را تحویل بدهد. اگر سیستمی مشکلی پیدا می‌کرد عیب یابی و تعمیرش می‌کرد. در دوران دبیرستان مدتی در مغازه‌ی خدمات کامپیوتر یکی ازدوستانش کار می‌کرد البته در فرصت های فراغت. در دوران تحصیل، در دانشگاه نیز بسیار فعال و پویا بود. رشته‌ی تحصیلی‌اش تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان از آموختن هیچ چیزی فرو گذار نمی‌کرد این را ما وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دو هفته از رفتنش به سوریه به عنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت صفر تا صد کارها را یک تنه راه اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می داد. فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل یا ... .قاعده و قانون هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار، بر مبنای آخرین دانش وفناوری روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید مطالب لازم را از به روزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد. یکی از پزشکانی که مسئول تشکیلات پزشکی ایران در سوریه هستند بعد از شهادتش به ما گفتند: مانیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. ما برای محمدحسن برنامه‌ها داشتیم. می‌خواستیم در آینده او را به عنوان مسئول کل‌تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم. چون این قابلیت را داشت.
در بسیج محله فعال بود. معمولاً برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) می‌رفت. هیئتی هم بود و از اعضای پای کار هیئت یازهرا(سلام الله علیها) شهرکرد بود. دوره‌های بسیاری را در فنون نظامی دیده بود. از زمانی که هشت نه سال داشت عضو پایگاه بسیج محله شد و در پایگاه بسیج، هنرهای رزمی، شنا و اسلحه شناسی را به خوبی فرا گرفت. بیست ساله بود که غریق نجات استخر شهدای معلم شد و در رشته غواصی فعالیت می‌کرد. در پانزده سالگی قهرمان کاراته بود، در صخره نوردی و کوه نوردی و یخ نوردی هم مهارت داشت و هفته‌ای یکی دو مرتبه همراه دوستانش به کوهنوردی می‌رفت. عضو گردان عاشورا و مسئول نیروی انسانی پایگاه بسیج مسجد امام حسن علیه السلام بود. سوار کاری با اسب را هم به خوبی فرا گرفته بود. همچنین گواهینامه رانندگی آمبولانس نیز داشت.🚑 از هر فرصتی برای فرا گرفتن مهارت و دانشی نو استفاده می‌کرد. از بی‌کاری بیزار بود. در مورد رایانه استاد بود. از همه‌ی مسائل سخت افزاری و نرم افزاری سردرمی‌آورد. به راحتی می‌توانست قطعات یک سیستم با کیفیت را انتخاب کند و بخرد و سیستمی آماده با نصب همه‌ی نرم افزارهای مورد نیاز را تحویل بدهد. اگر سیستمی مشکلی پیدا می‌کرد عیب یابی و تعمیرش می‌کرد. در دوران دبیرستان مدتی در مغازه‌ی خدمات کامپیوتر یکی ازدوستانش کار می‌کرد البته در فرصت های فراغت. در دوران تحصیل، در دانشگاه نیز بسیار فعال و پویا بود. رشته‌ی تحصیلی‌اش تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان از آموختن هیچ چیزی فرو گذار نمی‌کرد این را ما وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دو هفته از رفتنش به سوریه به عنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت صفر تا صد کارها را یک تنه راه اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می داد. فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل یا ... .قاعده و قانون هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار، بر مبنای آخرین دانش وفناوری روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید مطالب لازم را از به روزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد. یکی از پزشکانی که مسئول تشکیلات پزشکی ایران در سوریه هستند بعد از شهادتش به ما گفتند: مانیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. ما برای محمدحسن برنامه‌ها داشتیم. می‌خواستیم در آینده او را به عنوان مسئول کل‌تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم. چون این قابلیت را داشت.
دوره امداد و نجات جاده‌ای را نیز دیده بود و همیشه در صندوق عقب ماشین ‌اش جعبه‌ امداد و نجات جاده‌ای همراه داشت.
دوره امداد و نجات جاده‌ای را نیز دیده بود و همیشه در صندوق عقب ماشین ‌اش جعبه‌ امداد و نجات جاده‌ای همراه داشت.
اهل شعر و ادبیات هم بود. حالا ما متوجه شده‌ایم دفتری داشته که اشعار و نوشته‌هایش را در آن می‌نوشته. اهل کتمان بود و نمی‌خواست مطرح شود. توی هیئت اگر خانواده‌اش هم حضور داشتند اجازه نمی‌داد متوجه حالات و عزاداری او شوند. خانواده‌اش خیلی چیزها را بعدها در مورد او متوجه شده‌اند.
اهل شعر و ادبیات هم بود. حالا ما متوجه شده‌ایم دفتری داشته که اشعار و نوشته‌هایش را در آن می‌نوشته. اهل کتمان بود و نمی‌خواست مطرح شود. توی هیئت اگر خانواده‌اش هم حضور داشتند اجازه نمی‌داد متوجه حالات و عزاداری او شوند. خانواده‌اش خیلی چیزها را بعدها در مورد او متوجه شده‌اند.