ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «"به نام خدا، محمد بروجردی‌ام، مصاحبه نمی‌کنم"»

از قصه‌ی ما
بدون خلاصه ویرایش
سطر ۱: سطر ۱:
'''"به نام خدا، محمد بروجردی‌ام، مصاحبه نمی‌کنم"'''
"به نام خدا، محمد بروجردی‌ام، مصاحبه نمی‌کنم" کتابی از خاطرات [[قدرت‌الله شهبازی]] راننده تیپ ویژه شهدا است که مدتی با شهیدان [[محمد بروجردی]]، [[محمود کاوه]]، [[علی قُمی]] و [[محمدعلی گنجی‌زاده]] در جبهه‌های نبرد همنشین و همصحبت بوده است.
 
"به نام خدا، محمد بروجردی‌ام، مصاحبه نمی‌کنم" کتابی از خاطرات قدرت‌الله شهبازی راننده تیپ ویژه شهدا است که مدتی با شهیدان محمد بروجردی، محمود کاوه، علی قُمی و محمدعلی گنجی‌زاده در جبهه‌های نبرد همنشین و همصحبت بوده است.
 
'''قدرت‌الله شهبازی'''


[[قدرت‌الله شهبازی]]
وقتی مردی کوتاه قد، با سبیل های زرد شده با دلی پر از خاطره و خون از زندگی با محمد بروجردی می گفت که مسیح کردستان لقب گرفته بود، وقتی از صدای دلربای علی قُمی دم زد، از مردانگی کاوه تعریف کرد و یا از گرسنگی گنجی زاده؛ احساس کردم که فاصله ها برداشته شده و انگار خودم با مسیح در جنگل های آلواتان شانه به شانه راه می رویم.
وقتی مردی کوتاه قد، با سبیل های زرد شده با دلی پر از خاطره و خون از زندگی با محمد بروجردی می گفت که مسیح کردستان لقب گرفته بود، وقتی از صدای دلربای علی قُمی دم زد، از مردانگی کاوه تعریف کرد و یا از گرسنگی گنجی زاده؛ احساس کردم که فاصله ها برداشته شده و انگار خودم با مسیح در جنگل های آلواتان شانه به شانه راه می رویم.


این مرد لاغر اندام سیه چرده، راننده قدیمی تیپ ویژه شهدا، قدرت الله شهبازی است که در بسیاری از ساعت ها با این بزرگان همنشین و همصحبت بوده و کارهای معمولی تا لحظه شهادت این بزرگان را به چشم دیده و معنویتشان را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده است.  
این مرد لاغر اندام سیه چرده، راننده قدیمی تیپ ویژه شهدا، قدرت الله شهبازی است که در بسیاری از ساعت ها با این بزرگان همنشین و همصحبت بوده و کارهای معمولی تا لحظه شهادت این بزرگان را به چشم دیده و معنویتشان را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده است.  
 
'''او به این اسامی بزرگ همان قدر علاقه‌مند است که به بچه‌ها و خانواده‌اش و چه بسا بیشتر!'''  
'''او به این اسامی بزرگ همان قدر علاقه‌مند است که به بچه ها و خانواده اش و چه بسا بیشتر!'''  


'''نحوه بیان خاطرات'''
'''نحوه بیان خاطرات'''
سطر ۳۱: سطر ۲۷:
- چون در حد مصاحبه نیستم!'''
- چون در حد مصاحبه نیستم!'''


من که با این عزیزان مدتی نشست و برخاست کرده بودم، همین حالا هم حیرت می کنم از کارهای حاج محمد بروجردی، چه برسد به این خبرنگارها که او را ندیده بودند.
من که با این عزیزان مدتی نشست و برخاست کرده بودم، همین حالا هم حیرت می‌کنم از کارهای حاج محمد بروجردی، چه برسد به این خبرنگارها که او را ندیده بودند.


این دو خبرنگار با جناب سروان مصاحبه ای انجام دادند و من هم کنار جناب سروان ایستادم و برای دوربین لبخند زدم، همان شب هم تلویزیون گویا پخشمان کرده بود.
این دو خبرنگار با جناب سروان مصاحبه‌ای انجام دادند و من هم کنار جناب سروان ایستادم و برای دوربین لبخند زدم، همان شب هم تلویزیون گویا پخشمان کرده بود.


به هر حال رفتند و پشت سرشان را نگاه نکردند و اگر هم نگاه کردند، من ندیدم.
به هر حال رفتند و پشت سرشان را نگاه نکردند و اگر هم نگاه کردند، من ندیدم.
سطر ۷۸: سطر ۷۴:
[[رده: حافظه ملی]]
[[رده: حافظه ملی]]
[[رده: همدان]]
[[رده: همدان]]
[[رده: آثار]]
== منابع ==
== منابع ==
[https://bityl.co/4vnN مصاحبه نمی‌کنم]
[https://bityl.co/4vnN مصاحبه نمی‌کنم]