عملیات مهندسی
در تاریخ 22 مرداد سال 61، با دستگیر شدن یک دزد خودرو توسط مردم و تحویل او به پلیس، پرده از یکی از فجیعترین جنایتها در تاریخ معاصر ایران برداشته شد که یک شوک عمومی در جامعه انقلابی ایران ایجاد کرد. فرد دستگیر شده جوانی بهنام «خسرو زندی»، از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) بود که قصد داشت برای انجام یک عملیات ترور، خودرویی را سرقت کند. اما او در بازجویی خود پرده از برنامهای وحشیانه و ضدبشری با نام «عملیات مهندسی» توسط سازمان منافقین خلق برداشت. او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابانهای باغفیض (شمالغرب تهران) برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.
ضربات 19 بهمن 60، 12 و 19 اردیبهشت و 10 مرداد 61، که توسط پاسداران انقلاب (سپاه و کمیته) و دادستانی بر پیکره ملعون سازمان مجاهدین خلق وارد آمد، تقریباً بیش از 80 درصد تشکیلات آن را در داخل کشور متلاشی نمود. در این ضربات بهترتیب مرکزیت درون کشور، بخش اجتماعی (بزرگترین بخش سازمان بهلحاظ عددی) و بخش روابط تشکیلات منافقین تقریباً بهطور کامل نابود شد و شمار زیادی از کادرهای اصلی آن از قبیل موسی خیابانی، اشرف ربیعی، محمد ضابطی، فاضل مصلحتی، شاهرخ شمیم، قاسم باقرزاده، فضلالله تدین، سیاوش سیف و... به هلاکت رسیدند. اینجا بود که یک فکر پلید و بهغایت وحشیانه در رهبری سازمان مطرح شد. «علی اکبر راستگو»، عضو جداشده سازمان، در کتاب خاطرات خود با عنوان «مجاهدین خلق در آینه تاریخ» این برنامه را چنین شرح میدهد:
در پی ضربات شدید در اوایل سال 61 و لو رفتن بسیاری از خانههای تیمی، سازمان دستور داد افراد مشکوک را که در اطراف خانههای تیمی مشاهده میکردند، بربایند و سپس برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات نوظهور توسط سازمان «عملیات مهندسی» نام گرفت. تحلیل در مورد «عملیات مهندسی» نیز این بود که کار مهندسی پیچیدهتر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه میکنیم چون مجبور هستیم، ولی وقتی حاکم شویم، نمیکنیم... . جنگ ما با رژیم، جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.
در این عملیات، که از اوایل مرداد تا 25 همان ماه به طول انجامید در مجموع سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان قربانی شدند. در پی اطلاعاتی که «خسرو زندی» در اختیار دادستانی انقلاب گذاشت، خانهای در خیابان بهار تهران لو رفت که محل اصلی عملیات و در واقع «شکنجهگاه» اصلی بود. با هجوم پاسداران انقلاب، ساکنان این خانه دوزخی دستگیر شدند که میان آنها فردی بهنام «مهران اصدقی» (با نام مسعار بهرام) هم حضور داشت. مهران اصدقی تا چندین ماه سعی نمود که با کماهمیت نشان دادن خود و دادن اطلاعات گمراه کننده به بازجویان، نقش خود را کمرنگ کند، اما بهمرور و با اعترافات دیگر دستگیرشدگان، معلوم شد که اصدقی در واقع فرمانده اول نظامی سازمان در تهران و یکی از شکنجهگران اصلی بوده است. او که در همان مرداد 61 دستگیر شده بود، تنها در سال 63، بعد از دهها ساعت بازجویی و انباشته شدن شواهد و مدارک غیر قابل انکار لب به اعتراف کامل گشود و اظهارات او اصلیترین سند در شرح جنایت بزرگ و باورنکردنی سازمان بود. جنازههای کشفشده در بیابانهای باغفیض از آن محسن میرجلیلی و طالب طاهری (پاسداران کمیته انقلاب) و عباس عفتروش (یک کفاش حزباللهی) بود. جنازه شاهرخ طهماسبی (پاسدار کمیته)، حبیب روستا (هوادار سازمان) و خسرو ریاحی نظری (معلم) در جاهایی چون خیابان سهروردی و تپههای عباسآباد کشف شد .