استاد حسن بنا کيست؟

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۱ توسط Root (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رضا استاد حسن بنا راننده اتوبوس دو طبقه شرکت واحد که در خط ميدان شوش، ميدان توپخانه (امام خميني) کار مي‌کرد، 11 آذر سال 1357 مطابق با اول محرم سال 1399 پس از انجام اقدامي عجيب و ايثارگرانه توسط يکي از مأموران فرمانداري نظامي تهران به شهادت رسيد. به گ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

رضا استاد حسن بنا راننده اتوبوس دو طبقه شرکت واحد که در خط ميدان شوش، ميدان توپخانه (امام خميني) کار مي‌کرد، 11 آذر سال 1357 مطابق با اول محرم سال 1399 پس از انجام اقدامي عجيب و ايثارگرانه توسط يکي از مأموران فرمانداري نظامي تهران به شهادت رسيد. به گزارش مشرق به نقل از فارس، خياباني واقع در محله مجيديه شمالي ، به نام استاد حسن بنا نامگذاري شده است.بسياري اين شهيد را با «استاد حسن البنا»(مبارز مسلمان مصري) اشتباه مي گيرند. اما اين شهيد ، يک بناي ساده ايراني است که در لحظه اي حساس از عمر خود ، با خلق حماسه اي جاويدان ، نامش را بر جريده مجاهدان مسلمان اين سرزمين به ثبت رساند. رضا استاد حسن بنا در 28 فروردين 1301 در محله اسماعيل بزاز (حد فاصل چهار راه مولوي و ميدان قيام) به دنيا آمد. پدرش مرحوم غلامعلي به کفاشي اشتغال داشت و در محل کار خود از اعتبار اجتماعي بالايي برخوردار بود و در امور خيريه نيز فعاليت مي‌کرد. رضا، 12 ساله بود که پدر را از دست داد و با توجه به اين که نگهداري مادر، 3 خواهر و 2 برادر بر عهده او افتاده بود، ناچار تحصيل را پس از اخذ گواهينامه کلاس ششم ابتدايي رها کرد و وارد بازار کار شد. او مردي عجيب بود و پشتکار بسياري داشت و در اعتقادات مذهبي محکم بود. لذا از همان دوران جواني به مبارزان پيوست. وي پس از مشاهده فجايع رژيم در جريان قيام 15 خرداد مترصد فرصتي بود که از شهرباني خارج شود. تا اين که يک روز با سرهنگ مافوق خود درگيري پيدا کرد و يک سيلي به گوش او نواخت که به بازداشت و خلع درجه او منجر شد. رضا که نمي‌توانست شرايط حاکم بر اين محيط را تحمل کند از شهرباني فرار کرد و به شهرستان رفت و سالها در آنجا به حال نيمه مخفي زندگي کرد. او مي‌گفت: براي امرار معاش و اداره زندگي خانواده‌ام دست به هر کاري (اعم از بنايي، نقاشي، کلنگ زني، کفش دوزي و ...) زدم تا سرانجام در شرکت واحد استخدام شدم. وي در 25 سالگي با خانواده‌اي مذهبي آشنا شد و وصلت کرد