پاتک سنگین
از قصهی ما
نسخهٔ تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۶ توسط Root (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «لشکر 14 پیاده سپاه چهارم دشمن، در ارتفاع 143 فکه شمالی، پاتک سنگینی را به اجرا گذاشته بود. به هر مشقتی بود، خودم را به آنجا رساندم و در کمال تعجب، دیدم رضا چراغی به همراه عباس کریمی و اکبر زجاجی در حال شلیک آر.پی.جی، خمپاره 60 و تیراندازی به سمت انبو...» ایجاد کرد)
لشکر 14 پیاده سپاه چهارم دشمن، در ارتفاع 143 فکه شمالی، پاتک سنگینی را به اجرا گذاشته بود. به هر مشقتی بود، خودم را به آنجا رساندم و در کمال تعجب، دیدم رضا چراغی به همراه عباس کریمی و اکبر زجاجی در حال شلیک آر.پی.جی، خمپاره 60 و تیراندازی به سمت انبوه نیروهای کماندویی دشمن هستند. حال و هوای عجیبی داشتند. اصلاً نمیشد تشخیص داد این یکی رضا چراغی، فرمانده لشکر27 است و آن یکی، عباس کریمی، مسئول اطلاعات عملیات همین لشکر. خودم را رساندم به حاج عباس کریمی و گفتم: برگردید عقب. عباس نگاهی به من انداخت و گفت: تو برو عقب، ما نمیآییم. ببین حسین، حاج همّت همین یک دفعه از دستش در رفته و ما را فرستاده جلو، تو هم برو به حاجی بگو که ما نمیآییم عقب...»