شهيدِ استوار ::

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۹ توسط Root (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «همراه‌ بچه‌هاي‌ كوه‌ تفحص‌ لشكر عاشورا، در منطقه‌ فكه‌، همانجايي‌ كه‌روزي‌ در بهار سال‌ 62 عمليات‌ والفجر يك‌ انجام‌ شده‌ بود، خاكريزها و شيارهارا مي‌گشتيم‌ تا شهيدان‌ بر جاي‌ مانده‌ را بياييم‌، روي‌ يكي‌ از خاكريزها باصحنه‌ جا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

همراه‌ بچه‌هاي‌ كوه‌ تفحص‌ لشكر عاشورا، در منطقه‌ فكه‌، همانجايي‌ كه‌روزي‌ در بهار سال‌ 62 عمليات‌ والفجر يك‌ انجام‌ شده‌ بود، خاكريزها و شيارهارا مي‌گشتيم‌ تا شهيدان‌ بر جاي‌ مانده‌ را بياييم‌، روي‌ يكي‌ از خاكريزها باصحنه‌ جالب‌ و باور نكردني‌ اي‌ روبه‌ رو شديم‌. بسجي‌ اي‌ آرپي‌ جي‌ زن‌، روي‌ زانون‌ نشسته‌ بود تا تانك‌ رو به‌ رويش‌ را بزند،ولي‌ بلافاصله‌ پس‌ از شليك‌ موشك‌ گلوله‌ تك‌ تيراندازان‌ عراقي‌ پيشاني‌ اش‌را شكافته‌ و او كه‌ روبه‌ جلو افتاده‌ بود، در همان‌ حال‌ لوله‌ آرپي‌ جي‌ به‌ صورت‌عمود بر زمين‌ مانده‌ و بدن‌ او متكي‌ بر آرپي‌ جي‌، به‌ حالت‌ نيمه‌ سجده‌ روي‌خاكريز مانده‌ بود، آرام‌ و آهسته‌، استخوانهايش‌ را جمع‌ كرديم‌ و اندام‌ مطهرش‌ را با خود آورديم‌.