کار در رویان را به وزارت ترجیح داد
ر به هم نزدیک بودیم. تسلطش بر قرآن، ادبیات، سخنوری و برقرای ارتباط، او را بهسرعت در میان دانشجویان برجسته نمود. حضورش در مباحثهها و مناظرهها با دانشجویان چپ و التقاطی همیشگی بود. تعطیلی زودهنگام دانشگاهها بهخاطر انقلاب فرهنگی، او را روانهی آموزش دانشآموزان کرد و من را هم به جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی فرستاد.
اواخر سال ۶۰، تماسی با من گرفته شد و حامل پیامی بود که باید به اتفاق ایشان و دکتر جغتایی، جهاد دانشگاهی گروه پزشکی را که چند ماهی از تشکیل آن میگذشت اداره کنیم. از ابتدای سال ۶۱ در محل دانشکدهی علوم توانبخشی (میرداماد)، دفتری برای جهاد آماده ساختیم و دوران غیرقابل تکراری از دوستی، همت، ازخودگذشتگی، تلاش و جهاد علمی را در کنار او تجربه کردیم.
آن سالها هنوز دانشگاههای علوم پزشکی تشکیل نشده بودند و جهاد گروه پزشکی شامل همهی دانشکدههای پزشکی و پیراپزشکی بود و این مسئولیت مهمی بود که برعهده داشتیم و شاید از این بخش مهمتر، مسئولیت فرهنگی آن بود که سعید برعهده داشت. بازگشایی و نوگشایی دانشگاهها در این سالها رخ داد و بازگشت دانشجویان سابق و آمدن دانشجویان جدید، مسائل خاص خود را داشت که کار فرهنگی عمدهی آن بود و طراحی، برنامهریزی و اجرای آن برعهدهی سعید بود. اعزام به جبهههای دفاع مقدس از برنامههای مداومی بود که سعید همیشه پیگیر آن بود.
با تشکیل جهاد علوم پزشکی ایران، مسئولیت بخش تحقیقات برعهدهی سعید قرار گرفت و این ابتدای مسیر رویش رویان و سایر برنامههای او بود. در سال ۸۴ با پایان یافتن انتخابات و بحث انتخاب وزیران کابینه، نام سعید برای وزارت رفاه مطرح و تقریباً قطعی شده بود. سعید آنچنان آزادگی و قدرت داشت که هرگز به پذیرش دیدگاهی که منطقی یا مستدل نبود، تن نمیداد. یکی از روزها خبر داد که موضوع منتفی شده است. خواستم سجدهی شکر کند که گویا انجام داده بود. در دیماه ۸۴ که این ضایعهی جبرانناپذیر و زودهنگام رخ داد، شاکر خداوند شدم؛ چه اگر آن برنامهی وزارت انجام شده بود، سعید «وزیری» بود که رفته بود، نه «بنیانگذار رویان» و شاید عظمت کارهایش هیچگاه با این وسعت پدیدار نمیشد [۱]
- ↑ آقای محمد کمالی