شرکت در جلسه
از قصهی ما
نسخهٔ تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۲ توسط Root (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «روزي با دکتر عليمحمدي در اتاق کارش مشغول بحث کاري بوديم که '''ناگهان تلفن همراهش زنگ زد.''' پس از صحبتش با تلفن کمي ناراحت بود. پرسيدم چه شده؟ با ناراحتي از اين شاکي بود که تقاضايي از او شده که در يکي از جلسات دانشگاه که مهم است شرکت کند، اما وقت ن...» ایجاد کرد)
روزي با دکتر عليمحمدي در اتاق کارش مشغول بحث کاري بوديم که ناگهان تلفن همراهش زنگ زد. پس از صحبتش با تلفن کمي ناراحت بود. پرسيدم چه شده؟ با ناراحتي از اين شاکي بود که تقاضايي از او شده که در يکي از جلسات دانشگاه که مهم است شرکت کند، اما وقت نداشت چون در همان ساعت کلاس داشت و ميگفت که اولويت اصلي کار او کلاس درس است و نبايد وقت دانشجويان را هدر داد. هر چند جلسه نيز براي امور دانشگاهي بود و به نظرش مهم، اما کلاس را به همه چيز ترجيح ميداد. [۱]
- ↑ حمید رضا مشفق