لو رفتن پاتک عراقی ها

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۶ توسط Root (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «مدت سه ماه است که در جبهه هستم و خاطرات زیادی دارم که در حال حاضر به خاطره‌ای از عملیات محرم اشاره می‌کنم؛ در عملیات محرم بعد از اینکه عملیات تمام شد د'''ر ‏منطقه زیدان عراق پدافندی بود که یکی از برادر‌ها کره الاغی از بعثی‌ها را مشاهده کرد و پ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مدت سه ماه است که در جبهه هستم و خاطرات زیادی دارم که در حال حاضر به خاطره‌ای از عملیات محرم اشاره می‌کنم؛ در عملیات محرم بعد از اینکه عملیات تمام شد در ‏منطقه زیدان عراق پدافندی بود که یکی از برادر‌ها کره الاغی از بعثی‌ها را مشاهده کرد و پیشنهاد داد آن را برای حمل وسایل بیاوریم و به یک‌باره برای آوردن الاغ به آن طرف خاکریز رفت که با آوردن الاغ گفت من به سیاهی مشکوک شدم و گفتم بگذارید یک آر پی جی به این شی مشکوک بزنم. بچه‌ها گفتند: اشکال ندارد؛ چند روزی است که این آر پی جی را با خود حمل می‌کنید و به طرف شی مشکوک ‏شلیک کردیم و مشاهده کردیم که ۵۰ متر آن طرف‌تر از خاکریز، سه چهار عراقی در حال فرار بودند؛ یکی می‌گفت ما را ‏دیدند، یکی گفت بمانیم و دیگری می‌گفت برویم. ناگهان دیدیم سه نفر، چهار نفر، سی نفر و کم کم به ‏‏۵۰۰ نفر رسیدند؛ انگار همه جا سیاه شد؛ این‌ها آمده بودند که شبانه به ما پاتک بزنند و، چون موقع رسیدن روز شده بود ‏منتظر بودند در شب از زیر پل پاتک بزنند که به خواست خدا به وسیله این کره الاغ لو رفتند و بچه‌ها سریع دست به اسلحه شدند که همان موقع شش تا ‏هلی‌کوپتر آمده بود بچه‌هایی را که در عملیات آب برده بود را در شیار‌ها پیدا کنند و همزمان متوجه ‏عراقی‌ها شدند؛ دور زدند و عده‌ای کشته شدند و عده‌ای هم اسیر شدند؛ نکته قابل توجه در این میان این است که این که هلی‌کوپتر به ندرت می‌آمد. [۱]

  1. باشگاه خبرنگاران جوان