کتابخانه

از قصه‌ی ما
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۸ توسط Root (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « ۴ ، ۵ سال پیش زمانی که بنده روابط عمومی یکی از موسسه های مردم نهاد بودم . یک بار که داشتم پیام برای اعضا می فرستادم ناخودآگاه به وضعیت واتساپی ها نگاه می کردم دیدم یکی از اعضا تو استاتوس واتساپش نوشته آیا کسی هست که کمک کنه برای بچه ها کتابخون...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
۴ ، ۵  سال پیش زمانی که  بنده روابط عمومی یکی از موسسه های مردم نهاد بودم . یک بار که داشتم پیام برای اعضا می فرستادم ناخودآگاه به وضعیت واتساپی ها نگاه می کردم دیدم یکی از اعضا  تو استاتوس واتساپش نوشته آیا کسی هست  که کمک کنه برای بچه ها کتابخونه بزنیم. جواب که دادم متوجه منظورم نشد‌. یک روز گذشت و چیزی نگفت برایش نوشتم من هستم. بلافاصله تماس گرفت و اظهار خوشحالی کرد که یک نفر بهش جواب مثبت داد و این موضوع رو تو اینستاگرام هم مطرح کرد. کم کم خیلی ها اومدند پای کار، خیلی ها هم ازشون خواستند که برای کلاس های درسشون کتابخونه بزنند. سال ۹۶ بعد از زلزله  کرمانشاه با جمعی از  دوستاشون به اونجا  رفتند و برای مدارس اونجا هم کتاب و کتابخونه دایر کردند و خدا رو شکر به مدد الهی تونستند به خیلی از مدارس در امر کتاب و کتابخوانی کمک کنند.  

[۱]

  1. خذیجه بشیری