بانویی که "زینبی وار(س)" عمل می کرد
روزه گرفتن برای نخوردن غذا های رزمندگان
خانم آتش پنجه در آبادان مسجد مهدی موعود شاید بگویم الان جزوه پرتترین مساجد در شهر آبادان است جایی که تقریباً کسی رفت و آمد آن چنانی ندارد و شلوغترین موقعهای سال شما به داخل این مسجد بروید بیست، بیست و پنج نفر آدم در این مسجد بیشتر نیست ولی عقبتر بیاییم این مسجد را همراه با خانم آتش پنجه در موقع حصر آبادان ببینیم خانم آتش پنجه بعد از جریان انقلاب اسلامی با شروع جنگ و شروع دفاع مقدس خانمهای آبادان را در مسجد مهدی موعود جمع میکند شروع میکنند فعالیتهای پشتیبانی کردن برای خرمشهر و برای آبادان در تمام بازده زمانی دفاع مقدس خانم آتش پنجه و خانمهایی که در این تیم هستند هر روز روزه میگیرند که لقمهای از غذایی که برای رزمندگان فرستاده میشود نخورند فقط و فقط و فقط با خرما زندگی میکنند.
حتی سقط بچه هم جلودارش نبود
یک مسجد مقر پشتیبانی آبادان و خرمشهر میشود وقتی که خرمشهر به دست عراقیها میافتد دیگر آبادان است و مسجد مهدی موعود کلاً دو تا مقر پشتیبانی ما در حصر آبادان داریم در موقع حصر آبادان یکی یک کلیسایی بوده که پایگاه بسیج میشود و دیگری این مسجد مهدی موعود. همسر خانم آتش پنجه شهردار شهر آبادان است به خانم آتش پنجه کمک میکند که خانم آتش پنجه بتواند این فعالیتهای خود را تنظیم بکند که به رزمندهها کمک بکنند کار به جایی میرسد خانم آتش پنجه بچه سه ماهه باردار است میگوید ما چالههایی اطراف مسجد کنده بودیم که وقتی بمباران میکنند ما برویم داخل این چالهها سنگر بگیریم میگفت بنده و خانم وکیلپور در یکی از این بمبارانها به داخل یکی از این چالهها رفتیم یکی از رزمندهها وقتی که داشت میدوید که داخل یکی از این چالهها بپرد جفت پا روی شکم من پرید و بچه من سقط شد خانم آتش پنجه میگوید سه روز استراحت نکردم روز سوم بلند شدم دوباره ادامه دادم زنی که بچه سقط کرده روز سوم بلند میشود و فعالیتهای خود را دوباره ادامه میدهد.
طلا های خود را برای ازدواج دو جوان هدیه داد
خاطرات متعددی را در رابطه با مسجد مهدی موعود تعریف میکند از عروسیهایی که در مسجد زمان حصر آبادان میگیرد میگوید در بازده زمانی حصر آبادان بود آمدند پیش من گفتند فلانی یکی از آن شهدایی که بعداً شهید میشود یکی از آن جوانانی که بعداً شهید میشود به یکی از این دخترهایی که در جمع شما است علاقه دارد میگفت یک روز به همین کسی که قرار بود غذا را بیاورد و ببرد به او گفتم این دفعه خودت نیا به یک بهانهای بگو او بیاید این پسر جوان به جای فرد مسئول پشتیبانی این دفعه داخل مسجد میآید وقتی داخل مسجد میشود خانم آتش پنجه از او میپرسد که این دختر را میخواهی یا نه؟ میگوید یا یک ترس و لرزی گفتم خب بله من هم مشکلی ندارم و دوست دارم ازدواج بکنم خانم آتش پنجه گردن بند خودش را برمیدارد النگوهای خودش را برمیدارد به خواستگاری ان دختر میرود میخواهی با این جوان ازدواج بکنی؟ بعد از یک مقدار صحبت بله ما مشکلی نداریم گردن بند خودش و النگوی خودش را از طرف پسر هدیه میدهد سه روز بعد داخل همان مسجد عروسی آنها است چندین عروسی این جوری داخل ان مسجد گرفته میشود خاطرات تلخ و شیرین در آن مسجد فراوان با مدیریت و حول محور خانم آتش پنجه و جالب در نهایت با یک واقعه کاملاً عاشقانه تمام شدند.
شهادت همسر در پیش چشمانش
همسر خانم آتش پنجه شوهر خانم آتش پنجه در فاصله پانزده متری خانم آتش پنجه جلوی مسجد در بمباران شهید میشود تنهایی همسر خودش را در اثر خوردن ترکش شهید شده میکشد و به داخل مسجد میآورد شروع میکنند با خانمها برای این شهید مراسم گرفتن بعد از یکی دو روز تشیع کردن و این خانم شوهر خودش را به داخل قم میآورد بر اساس وصیت نامه شوهرش دفن میکند بلافاصله دوباره به مسجد مهدی موعود برمیگردد در تمام بازده زمانی که در مسجد مهدی موعود خانم آتش پنجه فعالیت دارد بیشتر از ده روز از مسجد بیرون نیامده که دو مرتبه که یک مرتبه به خاطر سقط بچه یک مرتبه به خاطر شهادت شوهرش بوده و یک مرتبه هم به دستور حضرت امام بوده که حضرت امام دستور میدهند که احتمال دارد تکاورهای عراقی داخل آبادان بیایند همه خانمها از آبادان خارج بشوند که یکی دو روز خانمها از آبادان خارج میشوند. این خانم آتش پنجه آبادان است الان خانم آتش پنجه کجا است؟ یک مؤسسه فرهنگی داخل آبادان دارد زیر نظر امام جمعه آبادان از زنان بیسرپرست و بدسرپرست آبادان دارد حمایت میکند هم چنان فعالیت خودش را دارد ادامه میدهد لحظهای از پا ننشسته. جای امثال خانم آتش پنجه در سینمای ما کجا است؟