۴۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== عباس افچنگی == '''عباس افچنگی از معلمان نهضت تعریف میکنید: ''' سال 63 سربازی...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱۲: | سطر ۱۲: | ||
کلاسها را باید مرتب بازدید میکردیم. کار معلم راهنمای نهضت با معلم راهنمای آموزشوپرورش متفاوت است. معلم راهنمای آموزشوپرورش صرفاً کارش بازدید بود؛ دفتر بازدید را تنظیم کرده و نواقص آموزشی را برطرف میکرد. در نهضت باید هم معلم راهنما و هم مسئول خدمات و تدارکات میبودیم؛ یعنی باید برای آموزشیار در روستا خانه پیدا میکردیم، یک خانۀ مورد اعتماد و یک جای امن چون اکثر نیروها خانم بودند. وسایل آن ها را از شهر بار میکردیم و به روستا میبردیم. یک خانه هم باید برای کلاسها اجاره میکردیم و وسایل آن را نیز میبردیم. | کلاسها را باید مرتب بازدید میکردیم. کار معلم راهنمای نهضت با معلم راهنمای آموزشوپرورش متفاوت است. معلم راهنمای آموزشوپرورش صرفاً کارش بازدید بود؛ دفتر بازدید را تنظیم کرده و نواقص آموزشی را برطرف میکرد. در نهضت باید هم معلم راهنما و هم مسئول خدمات و تدارکات میبودیم؛ یعنی باید برای آموزشیار در روستا خانه پیدا میکردیم، یک خانۀ مورد اعتماد و یک جای امن چون اکثر نیروها خانم بودند. وسایل آن ها را از شهر بار میکردیم و به روستا میبردیم. یک خانه هم باید برای کلاسها اجاره میکردیم و وسایل آن را نیز میبردیم. | ||
با تشکیل کلاس، تازه کار شروع میشد. آموزشیار میرفت و موفق نمیشد و چون روابطعمومی بعضی از آن ها ضعیف بود باید میرفتیم و کمکشان میکردیم. مجبور بودیم درب منزل اهالی روستا برویم و با شوراها یا مدیر مدرسه صحبت کنیم. خلاصه از راههای مختلف سوادآموز را جذب کلاس کنیم و بعد آن را در کلاس نگه داریم. در نهضت باید هم شیخ باشید، هم راهنما. همه کاره راهنما بود. به هر شکلی باید آموزشیارها را دلگرم میکردیم و در روستا نگه میداشتیم. بعضی از آموزشیارها تا آن موقع از خانواده جدا نشده بودند و باید گریههای آن ها را گوش می کردیم؛ چون دل نمیدادند1 در روستا بمانند. اوایل انقلاب روستاها وضعیت خوبی نداشت و شرایط سخت بود. روستاها برقکشی نبود، آب لولهکشی و حمام بهداشتی نداشت. دختر خانمی که در شهر زندگی میکرد باید در آنجا هم برای کلاس و هم خانهاش چراغتوری روشن میکرد. این چراغ بالاخره تور میانداخت و الکل و نفت میخواست و آن ها هم که این کارها را نکرده بودند. | با تشکیل کلاس، تازه کار شروع میشد. آموزشیار میرفت و موفق نمیشد و چون روابطعمومی بعضی از آن ها ضعیف بود باید میرفتیم و کمکشان میکردیم. مجبور بودیم درب منزل اهالی روستا برویم و با شوراها یا مدیر مدرسه صحبت کنیم. خلاصه از راههای مختلف سوادآموز را جذب کلاس کنیم و بعد آن را در کلاس نگه داریم. در نهضت باید هم شیخ باشید، هم راهنما. همه کاره راهنما بود. به هر شکلی باید آموزشیارها را دلگرم میکردیم و در روستا نگه میداشتیم. بعضی از آموزشیارها تا آن موقع از خانواده جدا نشده بودند و باید گریههای آن ها را گوش می کردیم؛ چون دل نمیدادند1 در روستا بمانند. اوایل انقلاب روستاها وضعیت خوبی نداشت و شرایط سخت بود. روستاها برقکشی نبود، آب لولهکشی و حمام بهداشتی نداشت. دختر خانمی که در شهر زندگی میکرد باید در آنجا هم برای کلاس و هم خانهاش چراغتوری روشن میکرد. این چراغ بالاخره تور میانداخت و الکل و نفت میخواست و آن ها هم که این کارها را نکرده بودند. | ||
== منبع == | |||
کتاب ایام سبزوار | |||
ویرایش