ناشناس

تفاوت میان نسخه‌های «تدریس الفبا با خواهش و تمنا»

از قصه‌ی ما
۴۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۸
بدون خلاصه ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== عباس افچنگی == '''عباس افچنگی از معلمان نهضت تعریف می‌کنید: ''' سال 63 سربازی‌...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱۲: سطر ۱۲:
کلاس‌ها را باید مرتب بازدید می‌کردیم. کار معلم راهنمای نهضت با معلم راهنمای آموزش‌وپرورش متفاوت است. معلم راهنمای آموزش‌وپرورش صرفاً کارش بازدید بود؛ دفتر بازدید را تنظیم کرده و نواقص آموزشی را برطرف می‌کرد. در نهضت باید هم معلم راهنما و هم مسئول خدمات و تدارکات می‌بودیم؛ یعنی باید برای آموزشیار در روستا خانه پیدا می‌کردیم، یک خانۀ مورد اعتماد و یک جای امن چون اکثر نیروها خانم بودند. وسایل آن ها را از شهر بار می‌کردیم و به روستا می‌بردیم. یک خانه هم باید برای کلاس‌ها اجاره می‌کردیم و وسایل آن را نیز می‌بردیم.  
کلاس‌ها را باید مرتب بازدید می‌کردیم. کار معلم راهنمای نهضت با معلم راهنمای آموزش‌وپرورش متفاوت است. معلم راهنمای آموزش‌وپرورش صرفاً کارش بازدید بود؛ دفتر بازدید را تنظیم کرده و نواقص آموزشی را برطرف می‌کرد. در نهضت باید هم معلم راهنما و هم مسئول خدمات و تدارکات می‌بودیم؛ یعنی باید برای آموزشیار در روستا خانه پیدا می‌کردیم، یک خانۀ مورد اعتماد و یک جای امن چون اکثر نیروها خانم بودند. وسایل آن ها را از شهر بار می‌کردیم و به روستا می‌بردیم. یک خانه هم باید برای کلاس‌ها اجاره می‌کردیم و وسایل آن را نیز می‌بردیم.  
با تشکیل کلاس، تازه کار شروع می‌شد. آموزشیار می‌رفت و موفق نمی‌شد و چون روابط‌عمومی‌ بعضی از آن ها ضعیف بود باید می‌رفتیم و کمکشان می‌کردیم. مجبور بودیم درب منزل اهالی روستا برویم و با شوراها یا مدیر مدرسه صحبت کنیم. خلاصه از راه‌های مختلف سوادآموز را جذب کلاس کنیم و بعد آن را در کلاس نگه داریم. در نهضت باید هم شیخ باشید، هم راهنما. همه کاره راهنما بود. به هر ‌شکلی باید آموزشیارها را دلگرم ‌می‌کردیم و در روستا نگه ‌می‌داشتیم. بعضی از آموزشیارها تا آن موقع از خانواده جدا نشده بودند و باید گریه‌های آن ها را گوش می کردیم؛ چون دل نمی‌دادند1 در روستا بمانند. اوایل انقلاب روستاها وضعیت خوبی نداشت و شرایط سخت بود. روستاها برق‌کشی نبود، آب لوله‌کشی و حمام بهداشتی نداشت. دختر خانمی که در شهر زندگی می‌کرد باید در آنجا هم برای کلاس و هم خانه‌اش چراغ‌توری روشن می‌کرد. این چراغ بالاخره تور می‌انداخت و الکل و نفت می‌خواست و آن ها هم که این کارها را نکرده بودند.
با تشکیل کلاس، تازه کار شروع می‌شد. آموزشیار می‌رفت و موفق نمی‌شد و چون روابط‌عمومی‌ بعضی از آن ها ضعیف بود باید می‌رفتیم و کمکشان می‌کردیم. مجبور بودیم درب منزل اهالی روستا برویم و با شوراها یا مدیر مدرسه صحبت کنیم. خلاصه از راه‌های مختلف سوادآموز را جذب کلاس کنیم و بعد آن را در کلاس نگه داریم. در نهضت باید هم شیخ باشید، هم راهنما. همه کاره راهنما بود. به هر ‌شکلی باید آموزشیارها را دلگرم ‌می‌کردیم و در روستا نگه ‌می‌داشتیم. بعضی از آموزشیارها تا آن موقع از خانواده جدا نشده بودند و باید گریه‌های آن ها را گوش می کردیم؛ چون دل نمی‌دادند1 در روستا بمانند. اوایل انقلاب روستاها وضعیت خوبی نداشت و شرایط سخت بود. روستاها برق‌کشی نبود، آب لوله‌کشی و حمام بهداشتی نداشت. دختر خانمی که در شهر زندگی می‌کرد باید در آنجا هم برای کلاس و هم خانه‌اش چراغ‌توری روشن می‌کرد. این چراغ بالاخره تور می‌انداخت و الکل و نفت می‌خواست و آن ها هم که این کارها را نکرده بودند.
== منبع ==
کتاب ایام سبزوار




۴۵

ویرایش